یکی از نام های حضرت فاطمه سلام الله علیها مبارکه است؛ همچنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند:
"لفاطمة (علیها السلام) تسعة أسماء عند الله عز وجل: فاطمة و الصدیقة و المبارکة و الطاهرة و اکیة و الرضیة و المرضیة و المحدثة و اهراء"
برای فاطمه سلام الله علیها ۹ نام است که یکی از آنها "مبارکه" است.[۱]
این نام برای آن حضرت, در کتاب مقدس مسیحیان نیز آمده است؛ نقل شده, در انجیل آمده است که خداوند به حضرت عیسی علیه السلام فرمود:
"ای عیسی، تصدیق کن نبی امی را . که نسل او از مبارکة است".[۲]
یکی از دلایل نامگذاری حضرت فاطمه سلام الله علیها به نام نامی "مبارکه" این است که با اینکه آن حضرت تنها بازمانده رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، ولی نسل پیامبر ص از آن حضرت تکثیر شدند، به طوری که سادات را در بلاد متعدد به وفور می یابیم. همچنین یازده امام معصوم از نسل و ذریه آن بانوی گرامی بودند. لذا آن حضرت مبارکه و بابرکت می باشد.
پی نوشت:
۱. أمالی مرحوم شیخ صدوق، ص ٦٨٨
۲. أمالی مرحوم شیخ صدوق، ص ٣٤٦
بارها این حدیث معروف را شنیده ایم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: "فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی".[۱]
شاید شما هم جزو کسانی بودید که با ترجمه سطحی، از کنار این حدیث گذرا عبور نموده و آن را به "فاطمه پاره تن من است" ترجمه کرده اید. در حالی که این ترجمه، برداشت مناسبی از روایت نیست.
هرچند جسم نورانی حضرت صدیق طاهره سلام الله علیها، از وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله است ولی از در هیچ جای روایت فوق، واژه "تن" و "پیکر" نیامده که ما روایت را به "فاطمه پاره تن من است" ترجمه کنیم؛ بلکه آنچه در روایت آمده، عبارت "بَضْعَةٌ مِنِّی" است.
"فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی" منی یعنی "فاطمه قسمتی از وجود من است". به قول آیت الله وحید خراسانی:
"بَضْعَةٌ مِنِّی"، نه پاره بدن من، بلکه پاره وجو من است؛ یک قسمت از نیت من است؛ یعنی اگر عقل مرا، علم مرا، حلم مرا، عبادت مرا، بخواهی، باید در فاطمه ببینی. [۲]
پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج۲۸، ص ۴۰
۲. حلقه وصل رسالت و امامت، ص ۳۰۶
صدیقة» به معنی کسى است که صدق و راستى از او زیاد سر زده است و چون عادت به راستگویى دارد، دروغى از او سر نمى زند. همچنین گفته اند صِدِّیق به کسى گفته مى شود که با قول و اعتقادش چیزى را به راستى مىگوید و صدق خود را با عملش و کردارش ثابت و محقّق مى دارد. با توجه به این معنی صدیقه، حضرت فاطمه سلاماللهعلیها به دو دلیل صدّیقه نامیده شده است:
ادامه مطلب
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که وقتی آیۀ وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ» نازل شد، فرمودند:
هر مالى که زکات آن داده شود، کنز نیست (و جمع کنندۀ آن مشمول آیۀ فوق نمیشود) اگرچه در زیر هفت زمین باشد و هر مالی که زکات آن پرداخت نشود، کنز است، اگرچه روى زمین باشد.
ادامه مطلب
خداوند در قرآن کریم، بعضی از مؤمنین را به خاطر قساوتى که دل هایشان را گرفته و در مقابل ذکر خدا و حقى که از ناحیه او نازل شده (قرآن) خاشع و نرم نمى شود، مورد عتاب قرار داده است. در این آیه خداوند حال چنین مؤمنینی را به حال اهل کتاب تشبیه مى کند که کتاب خدا بر آنان نازل شد و در اثر آرزوهاى طولانى دلهایشان دچار قساوت گردید:
ادامه مطلب
شرائط امروز ایران اسلامی را مقایسه کنید با شرائط مسلمانان صدر اسلام در جنگ خندق. به راستی چقدر شبیه است اوضاع کنونی به آن اوضاع دوران! دشمنان تا به دندان مسلح از قارهها و کشورهای مختلف جهان و خائنین و توطئه گران داخلی، همه با هم جمع شدهاند تا این حکومت اسلامی را بر زمین بزنند.
در این شرائط، رهبر معظم انقلاب، بیانیهای موسوم به گام دوم انقلاب را صادر میکند و در آن بیانیه، جهت گیری آیندۀ نظام اسلامی را مشخص مینماید.
ادامه مطلب
جمعى از مؤمنان مى پنداشتند عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ایمان به خداست و به دنبال آن نباید ناراحتى و رنجى را متحمل شوند و بى آنکه تلاش و کوشش به خرج دهند خداوند همه کارها را روبراه خواهد کرد و دشمنان را نابود خواهد ساخت. قرآن در برابر این تفکر نادرست به سنت همیشگى خداوند اشاره کرده مى فرماید:
ادامه مطلب
بر طبق آیۀ أَمَّنْ یُجیبُ .»، یکی از شئون خداوند متعال این است که دعاى مضطر و درماندهای که از او میخواهد، اجابت مى نماید و گرفتارى و بلا را از او بر طرف مى کند.
از این آیه میتوان چنین استفاده کرد که: اگر میخواهیم خداوند گرفتاری ما را برطرف نماید، باید .
ادامه مطلب
شاید شما هم جزء کسانی بودید که تصور میکردید آیۀ معروف أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ» یک دعا است. در حالی که این آیه یک پرسش است که مفهوم آن به وسیلۀ آیات قبل از خودش کامل میشود.
مطلب از این قرار است که خداوند در مقام توبیخ مشرکین به خاطر شرک ورزیدن، چند پرسش مطرح میکند.
ادامه مطلب
شاید برای شما هم سؤال شده که صلوات فرستادن ما بر رسول خدا و اهل بیت علیهمالسلام چگونه باعث نزول رحمت و صلوات الهی بر این حضرات میشود؟ به عبارت دیگر، چطور ممکن است که صلوات فرستادن ما بر این حضرات، باعث تکامل معنوی ایشان گردد؟
ادامه مطلب
بر اساس روایات، دعا در این ماه به درجه استجابت نزدیکتر است. حتی در زمان جاهلیت هم مردم دعاهای مهم و مباهله (نفرین کردن بر کسی) هایشان را تا ماه رجب به تأخیر میانداختند تا در این ماه انجام دهند.
مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف اقبال الاعمال، سه حکایت عجیب و عبرتآموز در این رابطه نقل میکند.
ادامه مطلب
مرحوم شیخ صدوق درباره وجهتسمیه امام تقیّ علیهالسلام میفرماید:
امام محمّد بن علىِّ دوم (امام نهم علیهالسلام) را تقى» لقب دادند، چون وى از خدا ترسید و پروردگار نیز او را از گزند مأمون حفظ کرد، آن زمانى که مأمون شبانه در حال مستى بر او شبیخون زد .
ادامه مطلب
حضرت امام رضا علیهالسلام در مورد فرزندشان امام جواد علیه السلام فرمودند:
این مولودى است که براى شیعیان ما بابرکتتر از او زائیده نشده است.
هرچند ولادت تمامی ائمه علیهمالسلام بابرکت بوده است، ولی شرایط زمان میلاد حضرت جواد علیهالسلام طوری بوده که خیروبرکت ولادت ایشان مشهودتر بود.
یکی از دلایل بابرکت بودن ولادت حضرت امام محمدتقی علیهالسلام این است که:
ادامه مطلب
ازآنجاکه امام جواد علیهالسلام در خردسالی به امامت رسیدند، بعضی برای آزمایش کردن و اطمینان به امامت آن حضرت سؤالات فراوانی از حضرت میکردند. نمونه این سؤالات را میتوان در مناظرات علماء معتزله با آن حضرت مشاهده کرد.
ادامه مطلب
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که خداوند عزّوجلّ به حضرت داود (علیه السلام) فرمود: اى داود! گنهکاران را مژده بده و صدّیقان (راستگویان و درست کرداران) را بترسان».
حضرت داود علیهالسلام عرض کرد: چگونه گنهکاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم!
پروردگار فرمود:
ادامه مطلب
خداى تعالى به بعضى از صدّیقین و نیکان الهام کرد که: بندگانى دارم که مرا دوست دارند و من ایشان را دوست مى دارم و آنان مشتاق من و من مشتاق آنان هستم و آنها یاد من مى کنند و من یاد آنها مىکنم. چنانچه راه آنها را انتخاب کنى من تو را دوست مى دارم و اگر تخلف از روش آنان نمائى، تو را دشمن مى دارم».
آن صدّیق به پیشگاه پروردگار عرض کرد: علامت و نشانههاى آن بندگان که چنین و چنانند چیست؟
در این هنگام به او الهام شد:
ادامه مطلب
مراد از نزدیک بودن خداوند به انسان، قُرب مکانی و زمانی نیست؛ زیرا خداوند متعال نامحدود است و محدود شدن او به زمان و مکان محال میباشد و این خداوند است که خالق مکان و زمان و احاطۀ بر زمان و مکان دارد. بلکه مراب از قُرب خدا به بندگان .
ادامه مطلب
یکی از آفت هایی که انسان در هنگام بهره مندی از نعمت های الهی دچار آن می شود, "فخرفروشی" است.
خداوند در قرآن کریم از این حالت انسان, با عبارت "فَخُور" یاد می کند و او را به خاطر این خصلت نکوهیده, سرزنش می کند و می فرماید .
ادامه مطلب
یکی از این حضرات که سالها از طرف طواغیت و ظالمین محاصرهشده و در زندانها مورد شکنجه قرار گرفت، حضرت ابوالحسن امام موسی بن جعفر علیهماالسلام بودند.
در فرازهایی از زیارتنامه آن امام همام به بخشهایی از این ظلمها و شکنجهها اشارهشده است. در آنجا که عرضه میداریم:
ادامه مطلب
در فرازی از زیارتنامه حضرت امام موسی بن جعفر علیهالسلام عرضه میداریم:
پروردگارا درود فرست بر محمد و اهلبیتش و درود فرست بر موسى بن جعفر (علیهالسلام) . کسی که هنگام شهادتش با خواری و سبک شماری بر جنازه مبارکش ندا داده شد».
همچنان که از این فقرۀ زیارتنامه پیداست، هنگام شهادت آن بزرگوار حرمتشان رعایت نشد و ایشان را با خفت و خواری معرفی کردند.
برای اینکه ماجرای این اهانت را بدانیم، بهتر است مراجعه کنیم به روایتی که مرحوم شیخ صدوق نقل کردهاند.
ادامه مطلب
اگر اعتقاد داریم که رژیم سابق را ظالم بود و بسیاری از مدیریتها و اعمال آن خلاف شرع بود، نباید به بقاء آن نیز راضی میبودیم. این مطلب را از حکایتی که در ادامه میآید و حدیث امام کاظم علیهالسلام که در آن آمده است میتوان فهمید:
ادامه مطلب
یکی از آفتهایی که انسان در هنگام بهرهگیری از نعمتهای الهی دچار آن میشود فخرفروشی» است.
خداوند در قرآن کریم از این حالت انسان، با عبارت فَخُور» یاد میکند و او را به خاطر این خصلت نکوهیده، سرزنش میکند و میفرماید:
ادامه مطلب
سرعت رشد علمی در ایران، یازده برابر شتاب رشد متوسّط علم در جهان و دستاوردهای دانش و فنّاوری ما، رتبۀ شانزدهم در میان بیش از دویست کشور جهان است. ما با وجود شنا در جهت مخالف جریان دشمنساز، به رکوردهای بزرگ دست یافتهایم.
ادامه مطلب
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله روایت شده که در ضمن ذکر نام اوصیاء و امامان بعد از خودشان، وقتی به نام حضرت امام علیبنالحسین علیهالسلام رسیدند، ایشان را به دو لقب سَیِّد الْعَابِدِین» (سرور عبادت کنندگان) و زَیْن الْعَابِدِین» (زینت عبادت کنندگان) یاد کردند.
دلیل اینکه آن حضرت به این اوصاف ملقب شده است .
ادامه مطلب
جمهوری اسلامی در شمار موفّقترین حاکمیتهای جهان در جابهجایی خدمت و ثروت از مرکز به همه جای کشو و از مناطق مرفهنشین شهرها به مناطق پاییندست آن بوده است. آمار بزرگ راهسازی و خانهسازی و ایجاد مراکز صنعتی و اصلاح امور کشاورزی و رساندن برق و آب و مراکز درمانی و واحدهای دانشگاهی و سدّ و نیروگاه و امثال آن به دورترین مناطق کشور، حقیقتاً افتخارآفرین است.
ادامه مطلب
رهبر معظم انقلاب (بیانیه گام دوم انقلاب):
انقلاب منشأ برکات بزرگی شد؛ انقلاب موتور پیشران کشور در عرصهی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساختهای حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تا اکنون ثمرات بالندهی آن روز به روز فراگیرتر میشود.
ادامه مطلب
رهبر معظم انقلاب (بیانیۀ گام دوم انقلاب): خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است .
ادامه مطلب
رهبر معظم انقلاب (بیانیهی گام دوم انقلاب):
تحرّک جدید نهضت بیداری اسلامی بر اساس الگوی مقاومت در برابر سلطهی آمریکا و صهیونیسم؛ شکست تهای آمریکا در منطقهی غرب آسیا و زمینگیر شدن همکاران خائن آنها در منطقه؛ گسترش حضور قدرتمندانهی ی جمهوری اسلامی در غرب آسیا و بازتاب وسیع آن در سراسر جهان سلطه، اینها بخشی از مظاهر عزّت جمهوری اسلامی است که جز با شجاعت و حکمت مدیران جهادی به دست نمیآمد.
ادامه مطلب
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً کَثِیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً
خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود بفرست؛ درودی فراوان که مایه خشنودی آنان و ادا و ایفای حق محمد و آل محمد علیهمالسلام باشد.
(فرازی از صلوات شعبانیه)
با تدبر در این فراز بلند دو نکته مهم استنباط میشود:
ادامه مطلب
از جابر روایت شده که امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند: زمانى بر مردم خواهد آمد که امامشان غایب گردد. خوشا به حال کسانى که در آن زمان بر امر ما (امامت و ولایت) ثابتقدم بمانند. کمترین ثواب آنان این خواهد بود خداوند جلّجلاله آنان را میخواند و میفرماید .
ادامه مطلب
وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًاً 1
ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ . با نتان ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﻨﻴﺪ . ﻭ ﺍﺮ (ﺑﻪ ﻋﻠﺘﻰ) ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻔﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ (ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﻨﻴد) ﻪ ﺑﺴﺎ ﻴﺰﻯ ﺧﻮﺷﺎﻳﻨد ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﻴﺮ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ.
ادامه مطلب
اگر بخواهیم انواع خانواده های متشکل از زوجین را از لحاظ ایمان به خداوند دسته بندی کنیم، میبینیم که چهار دسته در این تقسم بندی متصور است و با نگاه به قرآن کریم میبینیم که خداوند در ضمن آیات به هر یک ا زاین دسته ها اشاره نموده و مثالهایی برای این خانواده ها ذکر فرموده اند.
ادامه مطلب
الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فیِ الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ اَّکَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنکَر 1
"آنها کسانی هستند که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا میدارند و زکات را ادا میکنند و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند"
این آیه تفسیری است در مورد یاران خدا که در آیه قبل وعده یاری به آنها داده شده است.
ادامه مطلب
از حارث اعور روایت شده که گوید: با امیرالمؤمنین علیهالسلام در حیره میرفتیم که به یک دیر نصرانی رسیدیم و یک نصرانی ناقوس میزد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: اى حارث؛ آیا میدانى این ناقوس چه میگوید؟
عرض کردم: خدا و رسول و پسر عمش داناتر هستنند. حضرت فرمود .
ادامه مطلب
یکی از این اشخاص که با وجود جایگاه علمی و معنوی والا، عاقبت به شرّ شد، شخصی بود به نام احمد بن هلال».
احمدبنهلال» شخصی بود که پنجاه و چهار مرتبه حج گزارده بود و بیست مرتبه آن را پیاده انجام داده بود. راویان اصحاب با او ملاقات مىکردند و از او حدیث میگرفتند!
ادامه مطلب
کم نیستند کسانی که تشنۀ معارف الهی هستند و قصد طی طریق سلوک و خودسازی را دارند، ولی به دلیل نداشتن استاد اخلاق و تربیت و یا عدم دسترسی به استاد، از کسب بعضی معارف والای الهی محروم ماندهاند.
بهترین راه برای چنین افرادی، همان راهی است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بیان کردند.
ادامه مطلب
ماه مبارک رمضان پر است از اعمال و ادعیه بافضیلتی که فرصتهای بینظیری را پیش روی انسان میگذارد. ولی افراد زیادی هستند که به دلایل متعدد از انجام این مستحبات محروم میشوند. اینجاست که بعضی سوال میکنند، اگر بخواهیم از بین این همه اعمال، بافضیلتترین آنها را انتخاب کرده و به آن عمل کنیم، کدام را انتخاب کنیم؟
ادامه مطلب
و گروهی از مردم کسانی هسند که میگویند به خدا و به روز قیامت ایمان آوردهایم و لکن (دروغ میگویند و) هرگز ایمان نیاوردهاند . در دلهاشان مرضى است؛ پس خدا به کیفر نفاقشان آن بیمارى را زیادتر کرد و به خاطر دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنان است» (سورۀ بقره، آیه 8 و 10)
ادامه مطلب
قَلب» را قلب نامیدهاند به جهت دگرگونیها و تغییر حالاتی بر آن عارض میشود. ولی گاهی همین قلب در انجماد و تأثیرناپذیری به درجهای میرسد که روی سنگ را سفید میکند!
مثل قلوب بنیاسرائیل که در قساوت و عدم تسلیم درب برابر آیات و معجزات الهی به حدی رسیدند که قرآن دربارۀ آنها میفرماید:
ادامه مطلب
فایدۀ چشم در دیدن است و فایدۀ زبان در گفتن و فایدۀ گوش در شنیدن. کسی که این سه را نداشته باشد، درواقع کر، لال و کور» است.
ولی کر، لال و کور واقعی» کسی است که از شنیدن، گفتن، دیدن و در یک کلمه ادراک کردن» حقائق محروم باشد. همان مرضی که خداوند دوزخیان را با آن توصیف میکند و دربارۀ آن میفرماید:
ادامه مطلب
و گروهی از مردم کسانی هسند که میگویند به خدا و به روز قیامت ایمان آوردهایم و لکن (دروغ میگویند و) هرگز ایمان نیاوردهاند . در دلهاشان مرضى است؛ پس خدا به کیفر نفاقشان آن بیمارى را زیادتر کرد و به خاطر دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنان است» (سورۀ بقره، آیه 8 و 10)
ادامه مطلب
وقتی حضرت خدیجه سلاماللهعلیها با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ازدواج کرد، ن قریش او را به خاطر ازدواج با رسولالله که ثروت زیادی نداشت و از خردسالی یتیم شده بود، مورد طعنه قرار دادند و از او دوری کردند. حتی در زمان حاملگیاش به وجود نورانی حضرت زهرا سلاماللهعلیها و در زمان وضع حمل ایشان که اوج نیاز یک زن به اقوام و آشنایان است، ن قریش او را به خاطر ازدواج با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تنها گذاشتند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که .
ادامه مطلب
خداوند در قرآن کریم یکی از نعمتهایی که به رسول اعظمش عنایت کرده را ذکر میکند و خطاب با آن حضرت میفرماید: خداوند تو را فقیر یافت؛ پس تو را غنى و بىنیاز کرد».
دربارۀ اینکه خداوند پیامبر صلیاللهعلیهوآله را چگونه بینیاز کرد، چند تفسیر گفته شده است.
ادامه مطلب
مهمانی برقرار است و همه به این مهمانی دعوتند؛ با انواع خوردنیهای لذیذ و نوشیدنیهای گوارا. اگر کاهلی کنی و بدون بهرهگیری و تلذذ از این همه نعمت، مشغول تماشا شوی، خودت ضرر کردهای و میزبان تقصیری ندارد. به قول معروف: گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟!»
پس برخیز و تا سفره را جمع نکردهاند، بهرۀ خود را از این سفرۀ رحمت برگیر که فرصت زیادی نیست:
قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها» (سوره انعام، آیه 104)
دلایل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد؛ کسى که (به وسیله آن، حقّ را) ببیند، به سود خود اوست و کسى که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش خواهد بود.
مجازات کسی که باوجود مشاهدۀ انواع نشانههای الهی ایمان نمیآورد، با دیگران مساوی نخواهد بود؛ همانطور که حضرت عیسی علیهالسلام وقتی با درخواست مائدۀ آسمانی از سوی حواریون برای اطمینان قلبی و ایمان بیشتر مواجه شد، کلام پروردگار را اینچنین برای آنان بازگو کرد که:
ادامه مطلب
زکات» از ریشۀ زکی» که به معنی رشد، زیادشدن و همچنین طهارت است. زکات را زکات نامیدهاند به خاطر اینکه به سبب آن، امید زیادشدن مال میرود و همچنین باعث طهارت مال میشود.[1]
ولی با مراجعه به قرآن کریم، مبینیم که زکات علاوه بر پاک کردن مال، چیز دیگری را هم طهارت میدهد و آن عبارت است از خود زکاتدهنده! طهارتی که از قطع علاقه به مال دنیا و مالاندوزی دارد و روحیۀ سخاوت و نوعدوستی را در انسان پرورش میدهد:
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»[2]
از اموالشان زکات بگیر تا بدینوسیله پاکشان کنى و (اموالشان را) نمو دهى.[3]
آیا کسى که بناى [کار] خود را براساس پروا داشتن از خدا و خشنودى او نهاده بهتر است یا کسى که بناى خود را بر لبه سیلگاهى که آب زیر آن را برده و فرو ریختنى است پىریزى کرده و با آن در آتش جهنّم سقوط کرده است؟! (سوره توبه، آیه 109)
ادامه مطلب
در روایت است: در جنگی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با مشرکین داشتند، آن حضرت به دست مشرکین مجروح شد و خون بر صورت مبارکش جاری شده بود. آن جناب درحالیکه خون را از چهره میزدود، این دعا را زمزمه میکرد که .
ادامه مطلب
(در انفاق به محتاجان زیادهروی مکن) نه بخل بورز که گویى دستت را به گردنت بستهاند و نه آنچنان باز کن که چیزى (براى روز مبادا) نزد خود نگذارى و تهىدست بنشینى و خود را ملامت کنى
(سوره إسراء، آیه 29)
ادامه مطلب
اى مردم بترسید از پروردگار خود، آن خدایى که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقى بسیار در اطراف عالم از مرد و زن برانگیخت و بترسید از آن خدایى که به نام او از یکدیگر مسئلت و درخواست مىکنید (خدا را در نظر آرید) و درباره ارحام کوتاهى مکنید که همانا خدا مراقب اعمال شما است.
(سوره نساء، آیه 1)
ادامه مطلب
على بن ابى رافع گوید: من مسؤول بیت المال على بن ابى طالب علیه السلام و کاتب ایشان بودم و در بیتالمال حضرت یک گردنبند لولوء بود. دختر امیرالمؤمنین السلام کسی را نزد من فرستاد و به من پیام داد که دوست دارم گردنبند لولویى که در بیت المال است را به عاریه به من دهى تا در روزهاى عید قربان خودم را با آن بیارایم».
ادامه مطلب
یکی از فرمایشات راهگشای امیرالمؤمنین علیهالسلام که منشور حکومت داری محسوب می شود و میتواند الگوی بینظیری برای حکمرانان و مسئولین قرار بگیرد، فرمایشات آن حضرت به مالک اشتر است در هنگامی که او را برای فرمانروایی مصر میفرستاد.
آن حضرت در ضمن نامهای از مالک اشتر پیمان گرفت و به او فرمود:
ادامه مطلب
در روایتی از رسول خدا صلیالله علیه وآله، حضرت علی علیهالسلام تشبیه به کعبه شدهاند:
مَثَل تو در میان امت حکایت کعبه است که خداوند آن را نشانه قرار داده است و از راههای سخت و دور بهسوی او میآیند».
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در ضمن احتجاجی که با خوارج داشتند، این فرمایش رسول خدا صلیالله علیه و آله را به زیبایی تبیین فرمودهاند:
ادامه مطلب
شاید شما هم برخورد کردهاید با کسانی که وقتی آنان را نهی از منکر میکنید میگویند: مسئولیت اعمال ما به خود ما مربوط است و لازم نیست شما تذکر دهید»! درحالیکه خداوند انسان را علاوه بر خودش، مسئول اعمال انسانهای دیگری نیز کرده است.
ادامه مطلب
چقدر تلخ و دردناک است تصور خانوادهای که در آن آتش به دام افتادهاند و پدر و مادی که برای نجات یکدیگر و برای نجات فرزندانشان از سوختن به هر در دیوار میزنند! ولی خداوند متعال خبر از آتشی میدهد که بهمراتب سوکتر و عظیمتر از آتش این دنیا است.
ادامه مطلب
و گروهی از مردم کسانی هسند که میگویند به خدا و به روز قیامت ایمان آوردهایم و لکن (دروغ میگویند و) هرگز ایمان نیاوردهاند . در دلهاشان مرضى است؛ پس خدا به کیفر نفاقشان آن بیمارى را زیادتر کرد و به خاطر دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنان است» (سورۀ بقره، آیه 8 و 10)
ادامه مطلب
وقتی صحبت از جنبههای طبیعی و مسئولیتهای فردی اجتماعی انسان است، طبیعتاً بین زن و مرد تفاوت وجود دارد؛ ولی وقتی پای ایمان و فضائل انسانی و اخلاقی در میان باشد، تفاوتی بین زن و مرد نیست و خداوند اجر هر دو را به طور کامل خواهد داد .
ادامه مطلب
هیچگاه سه نفر باهم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست و هیچگاه پنج نفر باهم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هر جا که باشند
(سوره مجادله، آیه 7)
ادامه مطلب
همۀ انسانها نسبت به اعمال و کردارشان مسئولاند و از همۀ آنها دربارۀ آنچه در این دنیا مرتکب شدهاند بازخواست میشود؛ و این چیزی نیست جز اسارت انسان در بند اعمال خویش. مهم این است که بتوانی با بندگی خداوند خود را از این بند آزاد کنی و یا اینکه از عهدۀ آن برنیایی و در حبس بمانی .
ادامه مطلب
محبت امور مادى، از ن و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولى) اینها (درصورتیکه هدف نهایى آدمى را تشکیل دهند) سرمایه زندگى پست (مادى) است و سرانجام نیک (و زندگىِ والا و جاویدان) نزد خداون است.
(سوره آلعمران، آیه 14)
ادامه مطلب
محبت که یکطرفه باشد، فایدۀ چندانی نخواهد داشت؛ مخصوصاً اگر محبوب انسان پروردگاری باشد که اگر محبت ویژۀ او به انسان تعلق بگیرد، خیر دنیا و آخرت را بر انسان نازل میکند. شرط اینکه محبت و رحمت ویژۀ خداوند شامل حال انسان شود این است که .
ادامه مطلب
توسل در فرهنگ شیعه نیز چیزی غیر از تمسک بهوسیله برای تقرب به پروردگار یکتا نیست. همان وسایلی که به خاطر آبروی و مقام عظیمی که در نزد پروردگار دارند، باعث شفاعت پیروانشان در نزد یکتای بیهمتا میشوند.
ادامه مطلب
در درجۀ اول وظیفۀ انسان این است که علاوه بر تربیت و اصلاح خود، دیگران را نیز امربهمعروف و نهی از منکر کند؛ ولی اگر به هر دلیل نتوانست در مورد هدایت دیگران کاری از پیش ببرد، نفس خویش را وانگذارد و به تربیت و اصلاح آن بپردازد.
ادامه مطلب
سوار ماشینهای گران قیمت خود میشوند و بدون هیچ هدف معقولی در خیابانهای تهران یا شهرهای دیگر ویراژ میدهند. وقتی هم از دلی کارشان سؤال میکنی پاسخ میدهند: دارندگی و برازندگی»!
این همان جنون نمایش ثروت» است که شاید بهترین مصداق قرآنی آن کاری بود که قارون» انجام میداد.
ادامه مطلب
انسان مُوَحِّد با یکی دانستن خداوند و نفی شریک از او، در این حصن حصین الهی داخل میشود. ولی انسان کافر و مشرک، پناهگاهی سست و تکیهگاهی نامطمئن را برای خود برمیگزینند؛ پناهگاهی که دخول در آن سرنوشتی جز هلاکت ندارد:
ادامه مطلب
طبیعی است که هرگاه بندهای حداقل روزی پنج نوبت با حالت خشوع در برابر پروردگار بایستد و از هر نوع معصیتی که منافات با این حالت خشوع دارد اجتناب کند، رفتهرفته این حالت در درون او ملکه میشود و وقتی ادب بندگی در او ملکه شد، در سایر اوقات نیز از گناه و منکَر اجتناب خواهد کرد. به همین خاطر است پروردگار متعال در قرآن کریم میفرماید .
ادامه مطلب
روزهای پایانی رمضان المبارک سال 1395، در سفر تبلیغی که به نخجوان داشتم، یکی از شبها تصمیم گرفتیم با جناب سرکنسول به غار اصحاب کهف برویم (البته احتمال اینکه غار اصحاب کهف در نخجوان باشد ضعیف است؛ ولی بین مردم آنجا موردتوجه و احترام است).
ادامه مطلب
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (آلعمران : 200)
اى اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقب کار دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که پیروز و رستگار گردید
مطلب مرتبط:
راهکار قرآن کریم برای مقابله با دشمن
وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها (النحل : 14)
او کسى است که دریا را مسخّر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید و زیورى براى زینت دادن خویش از آن استخراج کنید.
وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (الأنعام : 97)
اوست آن که ستارگان را براى شما قرار داد تا به وسیلهی آن در تاریکىهاى خشکى و دریا هدایت یابید.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ (الأحزاب : 4)
خدا در درون هیچکس دو قلب ننهاده است (و در این قلب جز عشق یک معبود نمىگنجد)
اطاعت خدا با اطاعت کفار و منافقین تنافى دارد، چون قبول ولایت خدا و ولایت آنان متنافى است، مثل توحید و شرک، که در یک قلب جمع نمى شود (ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص 410)
یک نظرسنجی!
لطف کنید نظر خودتون رو در مورد دو فونت قلم زیر بیان بفرمایید و بگید که برای درج مطالب، کدوم رو می پسندید؟
عزیزانی که با موبایل مطالب حقیر رو می خونند بفرمایند: آیا هر دو تا فونت زیر در موبایلشون نشون داده میشه؟
1. فونت یکان: یادداشتهای یک طلبه
2. قونت ترافیک: یادداشتهای یک طلبه
یکی از مظاهر عدالت امیرالمؤمنین علیهالسلام، رفتار عادلانۀ آن حضرت با دشمن بود.
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که هنگام عزیمت به جنگ صفین با خدا مناجات کردند و در این دعا عرضه داشتند:
اللَّهُمَّ . إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَق»[1]
خدایا؛ اگر ما را بر دشمنانمان غلبه دادى، ستمگرى را از ما دور گردان و به حقّ و درستکارى استوارمان فرما.
این کلام حکایت از نهایت عدالت حضرت علی علیهالسلام دارد و بیانگر این است که در هنگام غلبه بر دشمن هم بر سبیل عدالت رفتار می کردند و هیچگاه با دشمن رفتاری نمیکردند که در حق آنان ظلم محسوب شود؛ بلکه با دشمن نیز براساس حق و عدالت رفتار میکردند.
در جنگ صفین معویه و لشکرش آب را به حضرت علی علیهالسلام و یارانش بستند.
آنگاه هر دو سپاه با هم جنگیدند تا اینکه آب به دست یاران امام على علیهالسلام افتاد.
در این هنگام یاران حضرت علی علیهالسلام گفتند: به خدا
وقتی حضرت على علیهالسلام از تصمیم یارانش مطلع شد به یارانش پیام فرستاد که:
خُذُوا مِنَ الْمَاءِ حَاجَتَکُمْ وَ ارْجِعُوا إِلَى عَسْکَرِکُمْ وَ خَلُّوا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْمَاءِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَرَکُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ ظُلْمِهِمْ».
به قدر حاجت از آن آب برگیرید و به لشکرگاه خود برگردید و اجازه دهید که شامیان هم از آب برگیرند؛ چرا که خداوند به سبب ظلم و ستمی که انان در حق شما کردند شما را یاری داد.[2]
خداوند در قرآن کریم به دنبال دعوتى که از عموم پیروان ادیان به تبعیت از برنامه هاى همه انبیاء کرده است، به همه آنها فرمان مى دهد که تنها رنگ خدایى را بپذیرید» (که همان رنگ ایمان و توحید خالص است) و میفرماید:
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»[1]
بگوئید ما رنگ خدایى به خود مى گیریم و چه رنگى بهتر از رنگ خداست و ما تنها او را عبادت میکنیم.[2]
در احادیث متعددى از امام صادق علیهالسلام در تفسیر این آیه نقل شده که: مقصود از صِبْغَةَ اللَّهِ، آئین پاک اسلام است»؛ و این حدیث نیز اشاره به همان است که در بالا گفته شد.[3]
خداوند در قرآن کریم در ضمن دو آیه، وصیت دو پیامبر الهی یعنی حضرت ابراهیم علیهالسلام و حضرت یعقوب علیهماالسلام را بازگو میکند و میفرماید:
وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[1]
ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را (در بازپسین لحظات عمر) به این آئین وصیت کردند (و هرکدام به فرزندان خویش گفتند) فرزندان من! خداوند این آئین پاک را براى شما برگزیده است و شما جز به آئین اسلام (تسلیم در برابر فرمان خدا) نمیرید.[2]
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»[3]
آیا شما به هنگامیکه مرگ یعقوب فرارسید حاضر بودید؟ در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را مىپرستید»؟ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا و ما در برابر او تسلیم هستیم».
همچنان که در شأن نزول آیه دوم آمده و همینطور از ظاهر خود آیه برمیآید، جمعى از منکران اسلام مطلب نادرستى را به یعقوب پیامبر خدا نسبت مىدادند و آن عبارت بود از اینکه حضرت یعقوب علیهالسلام به هنگام وفاتش، فرزندان خویش را به دینى که هماکنون یهود به آن معتقدند (با تمام تحریفاتش) توصیه کرد!
قرآن براى رد این ادعاى بیدلیل مى فرماید: مگر شما به هنگامیکه مرگ یعقوب فرارسید حاضر بودید» که چنان توصیه اى را به فرزندانش کرد (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ).
آرى آنچه شما به او نسبت مىدهید نبود، آنچه بود این بود که در آن هنگام از فرزندان خود پرسید، بعد از من چه چیز را مى پرستید»؟ (إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی).
آنها در پاسخ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ را مىپرستیم خداوند یگانه یکتا» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً) و ما در برابر فرمان او تسلیم هستیم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
از آیه موردبحث برمیآید که در وجود یعقوب به هنگام مرگ آثار یک نوع ناراحتى و نگرانى از وضع آینده فرزندانش احساس مىشد، سرانجام این نگرانى را به زبان آورده پرسید فرزندانم بعد از من چه چیز را مى پرستید؟ مخصوصاً گفت چه چیز» و نگفت چه کس» را؟ چراکه در محیط زندگى او گروهى بتپرست بودند که در برابر اشیایى سجده مى کردند، یعقوب مى خواست بداند آیا هیچگونه تمایلى به این آئین در اعماق جان آنها هست؟ اما پس از پاسخ فرزندان آرامش خاطر خود را بازیافت.[4]
[1] سوره بقره، آیه 132
[2] تفسیر نمونه، ج1، ص: 459
[3] سوره بقره، آیه 133
[4] تفسیر نمونه، ج1، ص 463 و 464
سؤال: چه کسانی به کتاب آسمانی ایمان دارند؟ چه کسانی قرآن را بهدرستی باور دارند؟
خداوند در قرآن کریم به این سؤال پاسخ میدهد:
الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلَئکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»[1]
(کسانى که ما کتاب به ایشان دادیم [و] آنطور که باید آن را خواندند، ایشاناند که بدان ایمان دارند)
همانطور که مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شریف المیزان فرموده است، احتمال دارد مراد از کتاب» در آیه قرآن باشد و معنی آیه این باشد که افرادی به قرآن ایمان میاورند که کتاب خود را حقیقتاً تلاوت میکنند»
و اما در مورد اینکه مراد از حق تلاوت چیست و حق تلاوت قرآن چگونه محقق میشود، روایت زیبایی از امام صادق علیه السّلام واردشده است. ایشان درباره آیه فوق فرمودند:
یُرَتِّلُونَ آیَاتِهِ وَ یَتَفَقَّهُونَ فِیهِ وَ یَعْمَلُونَ بِأَحْکَامِهِ وَ یَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ یَخَافُونَ وَعِیدَهُ وَ یَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ وَ یَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِیهِ
آیات قرآن را با دقّت و تأنى میخوانند و معانی آن را میفهمند و به احکامش عمل میکنند و به وعدهاش امیدوار میباشند و از تهدیدش مىترسند و از داستانهایش عبرت مىگیرند و فرمانهایش را اطاعت میکنند و از نواهیش پرهیز مىکنند.
مَا هُوَ وَ اللَّهِ حِفْظَ آیَاتِهِ وَ دَرْسَ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةَ سُوَرِهِ وَ دَرْسَ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ وَ إِنَّمَا تَدَبُّرُ آیَاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأَحْکَامِه[2]
سوگند به خدا قرآن براى این نیست که آن را حفظ کنند و حروفش را فرا بگیرند و اجزاء آن را بخوانند؛ (همانطورکه) حروف آن را نگاه داشتند و حدودش را تباه کردند. بلکه قرآن براى تدبر درآیات آن است.
بدین ترتیب طبق بیان نورانی امام صادق علیهالسلام، حق تلاوت قرآن با چند امر ادا میشود:
1. یُرَتِّلُونَ آیَاتِهِ»: آیات قرآن را با دقّت و تأنى میخوانند
2. وَ یَتَفَقَّهُونَ فِیهِ»: معانی آن را میفهمند
3. وَ یَعْمَلُونَ بِأَحْکَامِهِ»: به احکامش عمل میکنند
4. یَرْجُونَ وَعْدَهُ»: به وعدهاش امیدوار میباشند
5. وَ یَخَافُونَ وَعِیدَهُ»: از تهدیدش مىترسند
6. وَ یَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ»: از داستانهایش عبرت مىگیرند
7. وَ یَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ»: فرمانهایش را اطاعت میکنند
8. وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِیهِ»: از نواهیش پرهیز مىکنند.
خداوند در قرآن کریم یکی از ادعاهای بیاساس اهل کتاب را نقل میکند و سپس با چهار برهان محکم، به این دو ادعای باطل آنان پاسخ میدهد:
وَ
قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ * بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى
أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون» [1]
نخست
میفرماید: (یهود و نصارى و مشرکان) گفتند خداوند فرزندى براى خود انتخاب کرده
است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً)؛ چراکه یهود مى گفت: عُزَیر پسر خداست
و نصارى مىگفت: مسیح پسر خداست. [2]
سپس با چهار دلیل، ادعای آنان را رد میکند:
دلیل اول: خدای سبحان از هر عیب و نقصی منزّه است (سبحانه) و چون تولید یا اتخاذ ولد چنانکه خواهد آمد، نشان نقص است، خدای سبّوح از هر نقصی نمیتواند والد باشد یا فرزندی برگزیند. با این توضیح که سبّوح بودن خدا از فرزند تولیدی یا گزینشی را میتوان به چند صورت تصویر کرد:
1. تولید فرزند یا گزینش آن برای کمک گرفتن از وی یا اُنس گرفتن با اوست؛ گزینش فرزند، برای نفع بردن باشد یا انس گرفتن، ناشی از نیازمندی و نشان آن است و اگر موجودی از هر نیازی منزّه بود، فرزندی برنمیگزیند.
2. ولد حقیقی داشتن، یعنی تولید تکوینی در موردی است که موجود قبلی، یعنی والد، با موت و فنا تهدید میشود و ازاینرو برای بقای نوع و حفظ نسل از قانون تولیدمثل و تکثیر نسل استفاده میشود و درباره خدای سبحان اصلاً این امور قابل توهم نیست؛ چه رسد به تحقّق و عینی شدن آن؛ ازاینرو والد شدن و فرزند پروراندن در صقع ربوبی خدای سبحان بههیچوجه راه ندارد.
3. لازم والد بودن، داشتن جسم است؛ چون فرزند از جنس پدر است و خدای سبحان از جسم و مادّه سبّوح و منزّه است.
4. فرزند، حقیقی باشد یا تشریفی، باید شبیه والد یا آخذ باشد تا آن والد یا آخذ، بخشی از کارهای خود را به او واگذارد یا او بخشی از کارهای والد یا آخذ را بر عهده گیرد و بر این اساس، در اتّخاذ*وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ*[1]
براساس این آیه، یکی دیگر از ادعاهای پوچ و بیاساس اهل کتاب این بود که میگفتند: بهغیراز یهود و نصاری هرگز کسی داخل بهشت نمیشود!
خداوند این ادعای اهل کتاب را آرزویی بیش نمیداند؛ آرزویی که هیچگاه به وقوع نمیپیوندد؛ زیرا اهل کتاب بر این ادعایشان هیچ دلیل و برهانی ندارند. چراکه بهشت منزل هرکسی است که به خداوند ایمان بیاورد و دستورات و آئین حق او اطاعت نماید؛ بنابراین نه مؤمنان غیر یهودی از ورود به آن منع شدهاند و نه قرار است تمام اهل کتاب به آنجا بروند.
سپس خداوند به رسولش خطاب میکند که به اهل کتاب بگوید:
اگر راست میگویید و بر این ادعایتان دلیلی دارید، آن برهان را اقامه کنید» که البته هرگز نخواهند توانست بر این ادعای غیرمعقول دلیلی اقامه کنند.
ابن عباس» مفسر معروف نقل مىکند:
مسلمانان صدر اسلام هنگامیکه پیامبر ص مشغول سخن گفتن بود و بیان آیات و احکام الهى مىکرد گاهى از او مىخواستند کمى با تأنی سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند، و سؤالات و خواستههاى خود را نیز مطرح نمایند، براى این درخواست جملهی راعنا» که از مادهی الرعى» به معنى مهلت دادن است به کار مىبردند.
ولى یهود همین کلمه راعنا» را از ماده الرعونه» که به معنى کودنى و حماقت است استعمال مىکردند (در صورت اول مفهومش این است به ما مهلت بده» ولى در صورت دوم این است که ما را تحمیق کن»!). در اینجا براى یهود دستاویزى پیدا شده بود که با استفاده از همان جملهاى که مسلمانان مىگفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزاء کنند.
آیه فوق نازل شد و براى جلوگیرى از این سوءاستفاده به مؤمنان دستور داد بهجای جملهی راعنا»، جمله انظرنا» را به کار برند که همان مفهوم را مىرساند و دستاویزى براى دشمن لجوج نیست:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا »[1]
اى افراد باایمان
(هنگامیکه از پیغمبر
تقاضاى مهلت براى
درک آیات قرآن
مىکنید) نگویید
راعنا» بلکه بگوئید انظرنا» (زیرا کلمه اول
هم به معنى
ما را مهلت
بده و هم
به معنی ما *قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ الله خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ* وَ لَنْ
یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ الله عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ* [1]
این آیه پاسخی است به یکی دیگر از ادعاهای بیاساس یهودیان.[2]
یهودیان ادعا میکردند که سعادت اخروی فقط متعلق به یهودیان است.
خداوند به رسولش دستور میدهد تا نادرستی ادعای یهودیان را چنین ثابت کند که:
اگر راست میگویید که شما در آخرت سعادت خواهید یافت، پس آرزوی مرگ کنید» تا به آن سعادت زندگی پس از مرگ نائل شوید!
ولی آنها مىدانستند که مرتکب چه گناهانی شدهاند و لذا میدانستند که سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شکنجه و رسوایى است و به همین دلیل هیچگاه آرزوی مرگ نمیکردند. به همین خاطر خداوند میفرماید:
آنها به خاطر گناهانی که از پیش فرستادهاند هرگز آرزوی مرگ نمیکنند و خداوند از احوال ظالمان آگاه است».
قرآن کریم سخن از نافرمانی قومی از بنیاسرائیل میکند که گوسالهپرست شده بودند:
وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ»[1]
(ما از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سرتان قرار دادیم و به شما گفتیم دستوراتى را که مىدهیم محکم بگیرید و درست بشنوید اما آنها گفتند شنیدیم و مخالفت کردیم. آرى دلهای آنها به خاطر کفرشان با محبت گوساله آبیارى شده بود).
ازنظر قرآن دلیل اینکه این قوم از بنیاسرائیل سر از نافرمانی پروردگار درآوردند، محبتی بود که در اثر کفر، به گوساله پیدا کرده بودند (وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ)
به همین دلیل بود که در مقابل دعوت به پذیرفتن دستورات الهی، پاسخ دادند: شنیدیم ولى زیر بار نمىرویم» (خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا)
نکتهای که از این آیه استفاده میشود این است که:
عشق و علاقهى مُفرِط، خطرناک است (مخصوصاً آن چیز از امور باطل و دروغین باشد) و اگر دل انسان از علاقه به چیزى پر شود، حاضر نمىشود حقایق را بپذیرد.[2]
خداوند در قرآن کریم، احوال بنیاسرائیل را اینچنین بیان میکند:
وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ»[1]
آنها (به پیامبران) گفتند: دلهای ما در غلاف است (و ما از گفته هاى شما چیزى نمى فهمیم. چنین نیست)، بلکه خداوند به سبب کفرشان آنان را از رحمت خود دور ساخته (و به همین دلیل چیزى درک نمى کنند). پس اندکى ایمان مى آورند.
بر طبق این آیه، یکی از بهانههای بنیاسرائیل دربارۀ عدم پذیرش دعوت پیامبران این بود که میگفتند: فایدهای در انذار و تهدید تو وجود ندارد؛ زیرا ما آنچه را که شما مى گویید درک نمى کنیم؛ چون قابلفهم و درک نیست».[2] ولی خداوند متعال ریشهی اصلی این استنکاف بنیاسرائیل از دعوت پیامبران را کفر و عدم ایمان آنان معرفی میکند.
به بیانی دیگر، مقدمات بدبختى، به دست خود انسان است. اگر گروهى مورد لعنت و قهر الهى قرار مى گیرند، به خاطر کفر و لجاجت خودشان است.[3] وقتی انسان باوجود تمامی نشانههای بیّن برای وجود خداوند یکتا، به او ایمان نمیآورد و وقتی با مشاهدۀ معجزات و نشانههای صدق رسات پیامبران، آنان را انکار میکند، همین باعث سنگدلی او میشود و نسبت به سایر سخنان پیامبران نیز حالت انکار خواهد داشت.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ»1 (پس مرا به یاد آرید تا به یادتان بیاورم)
ذکر» در مورد انسان گاهی در مقابل غفلت قرار مىگیرد و غفلت عبارت است از نداشتن علم به علم؛ یعنى اینکه ندانم که میدانم. گاهی هم ذکر در مقابل نسیان استعمال مىشود و نسیان عبارت است از اینکه علم بهکلی از ذهن زایل شود.2
ولی این دو معنی در مورد خداوند صحیح نیست؛ زیرا غفلت و نسیان از ساحت خداوند متعال به دور است.
در مورد اینکه مراد از کلام خداوند از فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ» چیست، تفاسیر مختلفی واردشده است.
مرحوم شیخ طوسی چهار معنی را برای این عبارت آورده است:
اول: اذکرونی بطاعتی أذکرکم برحمتی»: با اطاعت کردن من را به یاد آورید تا رحمتم را بر شما نازل کنم.
دوم: اذکرونی بالشکر أذکرکم بالثواب»: با شاکر بودن من را به یاد آورید تا به شما ثواب بدهم.
سوم: اذکرونی بالدعاء أذکرکم بالاجابة»: با دعا کردن من را به یاد آورید تا دعایتان را اجابت کنم.
چهارم: اذکرونی بالثناء بالنعمة أذکرکم بالثناء بالطاعة»3
در روایتی از رسول خدا صلیالله علیه وآله نیز چنین آمده است:
اذْکُرُونِی بِالطَّاعَةِ وَ الْعِبَادَةِ أُذَکِّرْکُمْ بِالنِّعَمِ وَ الْإِحْسَانِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ»4
با اطاعت و عبادت مرا به یاد آورید تا شما را با نعمتها و احسان و رحمت و رضوان به یاد آورم.
پی نوشت:
1. سوره بقره، آیه 152
2. المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص: 339
3. التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص: 31
[4] عدة الداعی و نجاح الساعی؛ ص 253
دربارهی فلسفهی تغییر قبلهی مسلمانان از سمت بیتالمقدس به سمت کعبه، آنچه قرآن دراینباره تصریح و تأکید دارد این است که تغییر قبله، آزمایش الهى بود تا پیروان واقعى پیامبر شناخته شوند. زیرا آنها که ایمان خالص ندارند، بهمحض تغییر یک فرمان، شروع به چونوچرا مىنمایند که چرا اینگونه شد؟! اعمال ما طبق فرمان سابق چه مىشود؟! اگر فرمان قبلى درست بود، پس فرمان جدید چیست؟! اگر دستور جدید درست است، پس فرمان قبلى چه بوده است؟![1]
با تغییر قبله که آزمایشى بزرگ براى مسلمانان بود، روشن شد که چه کسانى تسلیم خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله هستند و چه کسانى متزلاند و با اندک بهانهاى به کفر بازمىگردند.[2]
لذا خداوند میفرماید:
وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ»
ما آن قبلهاى را که قبلاً بر آن بودى (بیتالمقدس) تنها براى این قراردادیم که افرادى که از رسول خدا پیروى مىکنند از آنها که به جاهلیت بازمیگردند بازشناخته شوند؛ اگرچه این کار جز براى کسانى که خداوند هدایتشان کرده دشوار بود.
نکتهای که از این آیه استفاده میشود این است که برخی از احکام و بایدونبایدهای الهی که در شرع آمده طَیِّبات» به معنی روزیهای پاکیزه، در قرآن کریم در دو مورد استعمال شده است:
مورد اول درجایی که صحبت از حلّیّت و حرمت برخی خوردنیها است و خدا دستور میدهد تا از خوردنیهایی که در شرع، حلال شده خورده شود:[1]
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»[2]
مورد دوم هم درجایی که صحبت انفاق از روزیهایی است که خداوند به انسان عطا کرده است. در اینجا طیّبات به معنی هر آن چیزی است که انسان خودش برای بهرهمند شدن از آنها میل و رغبت دارد:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ»[3]
در این آیه، با فرض حلال بودن روزیها، خداوند به مؤمنین سفارش میکند تا از چیزهایی که کسب کردهاند، آنهایی را انفاق کنند که خودشان نسبت به آنها میل و رغبت دارند؛ نه اجناس پست و نامرغوب آنها که فقیر با کراهت و اغماض آن را دریافت میکند.[4]
[1] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 465
[2] سوره بقره، آیه 172
[3] سوره بفره، آیه 267
[4] المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 393
غفلتی که در این دنیا بر انسان عارض میشود، مانع از این میشود که نسبت به عمق مصیبت فرصتهایی که از دست میدهد و گناهانی که مرتکب میشود واقف شود.
ولی در روز قیامت پردهها از مقابل چشم کنار میرود و انسان با چشم واقعبینش باطن اعمالی که مرتکب شده را خواهد دید.
اینجاست که از عمق جان، حسرت میخورد که چرا این گناهان آخرتسوز را مرتکب شده است! تأسف میخورد که چرا خدا را اطاعت نکرد و عبادات او را ضایع کرد! و افسوس میخورد که چرا اموالی که خدا به او داده بود را در راه خیر مصرف نکرد. تأسف دیگر انسان زمانی خواهد بود که خداوند مقدار پاداشهایى که اگر انسنها اعمال نیک انجام میدادند به آنها داده میشد را به آنان نشان میدهد و آنها از دیدن این پاداشها حسرت میخورند که چرا در دنیا آن پاداشها را تحصیل نکردند.[1]
کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ»[2]
این چنین خداوند اعمالشان را به صورت مایه حسرت به آنها نشان مى دهد[3]
خداوند توّاب است:
إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیمُ»1
مگر کسانى که توبه کردند، و [خود را] اصلاح نمودند، و [حقیقت را] آشکار کردند، پس بر آنان خواهم بخشود؛ و من توبه پذیر مهربانم.
توبه یعنی بازگشت؛ و خداوند توّاب است، یعنی بسیار بهسوی بندهاش بازمیگردد و او را میآمرزد.
"التَّوَّاب: الله تعالى، یَتُوبُ على عِبَادِهِ، و اللفظة من صیغ المبالغة، أی رجَّاع علیهم بالمغفرة".2
شاید تعجب کنید و بپرسید:
گناه را بنده میکند، و حالآنکه خدا بهسوی بندهاش بازگشته و توبه میکند؟!
در جواب میگوییم: آری این لطف و رحمت خداست که باوجود رویگردانی بنده گناهکار از او، بندهاش را مورد عنایت قرار داده و توفیق توبه را به او عنایت میکند و سپس او را میآمرزد. چراکه اگر لطف و رجوع خداوند نباشد، اصلاً گناهکار انگیزهای برای توبه و بازگشت بهسوی خدا نخواهد داشت و در همان حال طغیان و نافرمانی خواهد ماند.
در قرآن کریم میخوانیم:
"ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم".3
(سپس خدا بهسوی آنان برگشت تا ایشان نیز به سویش برگردند)
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ذیل این آیه مبارکه میفرمایند:
منظور از توبه در جمله " ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ"، بازگشت خداوند بهسوی بنده است؛
زیرا توبه عبد همیشه در میان دو توبه از خداى تعالى قرار دارد:
یکى رجوع پروردگار به او؛ به اینکه به او توفیق و هدایت ارزانى دهد، و بدینوسیله بنده موفق به استغفار که توبه اوست بگردد؛
و دوم رجوع دیگر خدا به او؛ به اینکه گناهان او را بیامرزد؛ و این توبه دوم خداى تعالى است.4
در جای دیگر میفرمایند:
انسان ازآنجاییکه گفتیم فینفسه سراپا فقر است و بههیچوجه مالک خیر و سعادت خود نیست، مگر بهوسیله پروردگار خود، بهناچار در این رجوعش بهسوی پروردگار نیز محتاج به عنایتى از پروردگارش و اعانتى از او است؛ چون رجوع به خداى تعالى احتیاج به عبودیت و مسکنت به درگاه خدا دارد، که این محقق نمىشود مگر به توفیق و اعانت او، که همین توفیق، توبه او و برگشتش بهسوی بنده گناهکارش است که قبل از توبه عبد شامل حال عبد مىشود، و سپس توبه عبد محقق مىگردد.
و لذا فرمود:
"ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا" (خداوند بهسوی ایشان بازگشت تا ایشان بهسوی او بازگردند)
همچنین برگشتن بنده بهسوی خدا وقتى سودمند است که خداى تعالى این توبه و برگشت را قبول کند که این خود توبه دوم خداى تعالى است، که بعد از توبه عبد صورت مىگیرد هم چنانکه فرمود:
" فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ."5 (اینانند که خداى تعالى به سویشان برمیگردد).6
و بیجهت نیست که در فقرهای از دعای نورانی ابوحمزه ثمالی، محضر خداوند چنین عرضه میداریم:
"اللَّهُمَّ تُبْ عَلَیَّ حَتَّى لَا أَعْصِیَک".6
خدایا بهسوی من بازگرد (توفیق توبه به من بده و توبهام را بپذیر) تا نافرمانیت نکنم.
زیرا تا لطف و رحمت خداوند در قالب بازگشتش بهسوی بنده نباشد، بنده هیچگاه توفیق اطاعت از خداوند نخواهد یافت. ولی اگر این لطف الهی شامل حال او شود، اینجاست که زمام بندگی را به دست خدا خواهد داد؛ طوری که از دستورات او سرپیچی نخواهد کرد.
پاورقی:
1. سوره بقره ، آیه 160
2. مجمع البحرین ؛ ج2 ؛ 14
3. سوره توبه ؛ آیه 118
4. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص: 401
5. سوره نساء آیه 17
6. المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص: 245
7. إقبال الأعمال (ط - القدیمة) ؛ سید ابن طاووس ؛ ج1 ؛ ص70
یکی از اسماء خداوند متعال، قَریب» است؛ همچنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»[1]
(ای پیامبر) هرگاه بندگان من، از تو در بارۀ من بپرسند، [بگو] من نزدیکم، و دعاى دعاکننده را -به هنگامى که مرا بخواند- اجابت مى کنم، پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.
مراد از نزدیک بودن خداوند به انسان، قُرب مکانی و زمانی نیست؛ زیرا خداوند متعال (نامحدود است و محدود شدن او به زمان و مکان محال میباشد و این خداوند است که خالق مکان و زمان و) احاطۀ بر زمان و مکان دارد. بلکه مراب از قُرب خدا به بندگان، قُرب معنوی است و آن عبارت است از لطف و رحمت بینهایت خداوند به بندگان و اجابت کردن درخواست آنان.[2]
مرحوم شهید ثانی در کتاب مسکن الفؤاد»، روایت زیبایی (البته بدون سند) نقل میکند و آن اینکه: دراخبار حضرت داود علیهالسلام وارد شده است که خداوند متعال به او فرمود:
یَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِی أَنِّی حَبِیبُ مَنْ أَحَبَّنِی وَ جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُؤْنِسٌ لِمَنْ آنَسَ بِذِکْرِی وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِی وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِی وَ مُطِیعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِی»
ای داود من دوست کسی هستم که مرا دوست بدارد، همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند، مونس کسی هستم که با ذکر من مأنوس باشد، همراه کسی هستم که با من همراهی کند، کسى را برمى گزینم که او نیز مرا برگزیند، مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند.[3]
در ماجرای تغییر قبلهی مسلمانان، با توجه به سروصدایی که مخالفین اسلام از یکسو و تازهمسلمانان از سوى دیگر پیرامون تغییر قبله به راه انداختند، این آیه روى سخن را به این گروهها کرده، مىگوید:
لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ .»
نیکى تنها این نیست که به هنگام نماز صورت خود را بهسوی شرق و غرب کنید و تماموقت خود را صرف این مسئله نمایید»
قرآن سپس به بیان مهمترین اصول نیکیها پرداخته است:
1.ایمان
وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ
بلکه نیکى (نیکوکار) کسانى هستند که به خدا و روز آخر و فرشتگان و کتابهای آسمانى و پیامبران ایمان آوردهاند».
2. انفاق
وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ
مال خود را با تمام علاقهاى که به آن دارند به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و واماندگان درراه، و سائلان و بردگان مىدهند»
3. اقامۀ نماز
وَ أَقامَ الصَّلاةَ
آنها نماز را برپا مىدارند»
4. اداء زکات و حقوق واجب الهی
وَ آتَى اَّکاةَ
آنها زکات را مىپردازند»
5. وفای به عهد
وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا
کسانى هستند که به عهد خویش به هنگامیکه پیمان مىبندند وفا مىکنند»
6. صبر و استقامت
وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ
کسانى هستند که در هنگام محرومیت و فقر، و به هنگام بیمارى و درد،
بسیار اتفاق مىافتد که از بعضى مردمان بعضی از صفات مذموم را اخلاق حسنه میپندارند و صاحب آن خصلت را میس؛ و حالآنکه این خصلتها درواقع ناپسند بوده و به دلیل شباهتی که با صفات نیک دارند، حسنه پنداشته میشوند.
یکی از این خصلتهای ناپسند، صفت "تهوّر" است.
تهوّر عبارت است از احتراز نکردن ازآنچه باید از آن بپرهیز؛ و انداختن خود در مهالکی که عقلاً و شرعاً ممنوع است.
در قبح این خصلت همین بس که خداوند در قرآن کریم دستور به اجتناب از آن کرده است:
"وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة"1
(با دست خویش خود را به هلاکت نیندازید).
در تفسیر نمونه آمده است: هر چند این آیه در مورد ترک انفاق، براى جهاد اسلامى وارد شده، ولى مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که موارد زیاد دیگرى را نیز شامل مى شود.
بعضیها این خصلت ناپسند را با خصلتِ شجاعت اشتباه میگیرند و خیال میکنند هرکس خود را در معرض خطر قرار دهد شجاع است. درحالیکه شجاعت تعریف علیحدهای دارد.
در بیان معنای "شجاعت" چنین فرمودهاند که:
شجاعت آن است که قوۀ غضبیّه منقاد و مطیع عقل بوده باشد تا آنچه را که عقل امر به اقدام آن نماید اقدام کند و آنچه را نهى کند از آن حذر نماید. و باید داعى و باعثى در این امر، غیر از تحصیل کمال و سعادت نداشته باشد.
پس کسى که خود را در امور هولناک اندازد، و بىباک و تنها بر لشکر سهمناک تازد، و پروا از زدن و خوردن و کشته شدن و بىدست و پاگشتن نکند به جهت تحصیل جاه و مال، یا به شوق وصال معشوقه صاحبجمال، یا از خوف امیر و سردار و بیم پادشاه ذو الاقتدار، یا به جهت مفاخرت بر امثال و اقران، یا مشهور شدن در میان مردمان، چنین شخصى را شجاع نتوان گفت.2
پاورقی:
1. سوره بقره ، آیه 195
2. معراج السعادة ، ص 56
خداوند در قرآن کریم زن و شوهر را لباس یکدیگر معرفی میکند و میفرماید:
"هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن"
ن لباس شما هستند و شما لباس آنها.
درباره حکمت این تشبیه نوشته اند:
لباس، از یکسو، انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیاء به بدن، حفظ مى کند و از سوى دیگر، عیوب او را مى پوشاند و از سوى سوم، زینتى است براى تن آدمى. این تشبیه که در آیه فوق آمده اشاره به همه این نکات است.
دو همسر، یکدیگر را از انحرافات حفظ مى کنند، عیوب هم را مى پوشانند وسیله راحت و آرامش یکدیگرند و هر یک زینت دیگرى محسوب مى شود.
این تعبیر، نهایت ارتباط معنوى مرد و زن و نزدیکى آنها به یکدیگر و نیز مساوات آنها را در این زمینه کاملاً روشن مى سازد; زیرا همان تعبیر که درباره مردان آمده، بدون هیچ تغییر درباره ن هم آمده است.
پی نوشت:
۱. البقره: ۱۸۷
۲. تفسیر نمونه
امام علیبن موسیالرضا علیهالسلام از سوی ائمۀ معصومین علیهمالسلام ملقب به عالم آل محمد» (صلیاللهعلیهوآله) شده است.[1]
از طرف دیگر یکی از اوصاف عالم، تواضع» است؛ همچنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
التَّوَاضُعُ ثَمَرَةُ الْعِلْمِ»[2] (فروتنی ثمرۀ علم است)
حضرت امام رضا علیهالسلام بهترین نمونه برای عالمی بود که مزین به فضیلت تواضع شده بود.
نمونۀ این رفتار ایشان را در سیرۀ نقل شده از آن حضرت میتوان مشاهده کرد.
روایت شده که حضرت امام رضا علیهالسلام وارد حمام شد. شخصى که آن حضرت را نمیشناخت خطاب به ایشان گفت: مرا دلاکى کن.
آن حضرت شروع کرد به کیسه کشیدن به بدن او نمود.
آن شخص در این بین حضرت را شناخت و عذرخواهى نمود؛ ولى امام علیه السلام در عین حال که او را آرام مینمود او را کیسه میکشید.[3]
همچنین از مردى از اهل بلخ روایت شده که گوید: من در آن سفرى که حضرت رضا علیه السلام به خراسان میرفت همراه آن حضرت بودم. روزى آن حضرت غذا خواست و همه غلامان سودانی و غلامان دیگر را بر سر سفره جمع کرد (تا با او غذا بخورند).
به حضرت عرض کردم: فدایت گردم؛ (خوب نیست شما با این غلامان غذا بخورید؛) اگر شما از این غلامان کنارهگیری کرده و غذا بخورید، براى اینها جداگانه غذا میدهیم؟
حضرت فرمود:
مَهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ»:
ساکت باش؛ زیرا پروردگار همۀ ما یکى است و پدر و مادر
همۀ ما هم یکى است و پاداش هم دربرابر کردار و اعمال است. (حال که چنین است چرا
باید از این بندگان خدا کنارهگیری کنم؟!) [4]
حفظ عزت و آبروی مؤمن، از ضروریترین وظائف هر انسان است.
این مسئله در هنگام انفاق کردن نمود بیشتری پیدا میکند؛ عدهای انفاق را همراه با تلاش برای حفظ عزت نفس طرف مقابل و بدون هیچ منتی انجام میدهد و ثواب آن انفاق را در نزد خدا برای خود محفوظ میدارند؛ و عدهای انفاق را با منت همراه میکنند و ثواب انفاق خود را از بین میبرند:
کسانى که اموالِ خود را در راه خدا انفاق مىکنند، سپس در پىِ آنچه انفاق کرده اند منّت و آزارى روا نمى دارند، پاداش آنان برایشان نزد پروردگارشان محفوظ است و بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نمى شوند . اى کسانى که ایمان آورده اید، صدقه هاى خود را با منّت و آزار باطل نکنید» [1]
امام رضا علیهالسلام نمونۀ کاملی بود برای مؤمنینی که نهتنها بهخاطر انفاقشان بر گردن سائل منتی نمینهادند، بلکه تمام تلاش خود را برای حفظ آبرو و عزت نفس او مینمودند.
روایت شده که روزی مردی وارد مجلس حضرت امام رضا علیه السلام شد و عرض کرد: سلام بر تو ای پسر رسول خدا؛ من مردى از دوستداران تو و پدرانت هستم؛ از مکه مىآیم؛ مال خود را گم کردم؛ اگر صلاح بدانید آنقدر که مرا به وطنم برساند به من کمک فرمائید تا به شهر خود برسم؛ در آنجا من اموالی دارم و خدا مرا از نعمت خویش بهرهمند کرده است؛ وقتى به شهر خود رسیدم آنچه به من عنایت کردهاید را از طرف شما صدقه میدهم؛ من خود مستحق صدقه نیستم و نمیتوانم از صدقه استفاده کنم.
حضرت به آن شخص فرمود: خدا رحمتت کند بنشین؛ سپس شروع به صحبت کردن با مردم کرد تا اینکه به غیر چند نفر از جمله آن مرد و من که نزد حضرت باقى ماندیم همۀ جمعیت متفرق شدند.
حضرت اجازه خواستند و وارد اندرون شدند و ساعتى در آنجا بود؛ سپس در را باز کرد و همان پشت درب ایستاد و دست خود را از بالاى در خارج کرده و فرمود: خراسانى کجا است.
آن مرد عرض کرد: من اینجا هستم.
حضرت فرمود: این دویست دینار را بگیر و از آن براى مخارج خویش استفاده کن و به آن تبرک بجو؛ نمیخواهد از طرف من صدقه بدهى؛ برو که مرا نبینى و من نیز ترا نبینم.
آن مرد خارج شد و رفت.
سلیمان به حضرت عرض کرد: خیلى به او لطف کردید و مورد شفقت خویش قرار دادید؛ پس چرا صورت خود را از او پوشانیدید؟!
حضرت فرمود:
مَخَافَةَ أَنْ أَرَى ذُلَّ السُّؤَالِ فِی وَجْهِهِ لِقَضَائِی حَاجَتَهُ .»
ترسیدم ذلت درخواست کمک را در چهرهاش مشاهده کنم؛ چرا که با کمک کردن من (او احساس میکند که عزت نفسش را از دست داده است).[2]
کمال انسان، نیکوترین سجیت، بافضیلتترین شرافت و
بهترین میراث انبیاء ادب» است. [1]
امام رضا علیهالسلام نمونۀ کاملی از کسانی بود که مؤدب به ادب الهی و مزین به آداب اخلاقی بودند.
از ابراهیمبنعباس روایت شده که در مورد اخلاق و فضائل حضرت امام رضا علیهالسلام گفته است:
مَا رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ جَفَا أَحَداً بِکَلاَمِهِ قَطُّ»
هرگز ندیدم حضرت امام رضا علیهالسلام با سخن خود کسى را برنجاند
وَ مَا رَأَیْتُ قَطَعَ عَلَى أَحَدٍ کَلاَمَهُ حَتَّى یَفْرُغَ مِنْهُ»
هرگز ندیدم سخن کسى را قطع کند تا او صحبت خود را تمام میکرد
وَ مَا رَدَّ أَحَداً عَنْ حَاجَةٍ یَقْدِرُ عَلَیْهَا»
هرگز محتاجى را بدون اینکه بهقدرتوانش او را بینیاز کند رد نکرد
وَ لاَ مَدَّ رِجْلَیْهِ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لاَ اتَّکَأَ بَیْنَ یَدَیْ جَلِیسٍ لَهُ قَطُّ»
هرگز پاهاى خود را مقابل کسى که نشسته بود دراز نمیکرد و در مقابل کسى که نشسته بود تکیه نمیکرد
وَ لاَ رَأَیْتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکِهِ قَطُّ»
هرگز به غلامان خود ناسزا نمیگفت
وَ لاَ رَأَیْتُهُ تَفَلَ قَطُّ»
هیچگاه ندیدم که آب دهان به زمین بیاندازد
وَ لاَ رَأَیْتُهُ یُقَهْقِهُ فِی ضَحِکِهِ قَطُّ بَلْ کَانَ ضَحِکُهُ التَّبَسُّمَ»
هیچگاه ندیدم که در موقع خنده قهقهه کند؛ بلکه خنده آن جناب تبسم بود
وَ کَانَ إِذَا خَلاَ وَ نُصِبَتْ مَائِدَتُهُ أَجْلَسَ مَعَهُ عَلَى مَائِدَتِهِ مَمَالِیکَهُ حَتَّى الْبَوَّابِ وَ السَّائِسِ»
اگر در خلوت سفرۀ غذایش را میگستردند، غلامان خود را بر سفره خویش مینشاند، حتى دربانها و مسئول چهارپایان را
وَ کَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَلِیلَ النَّوْمِ بِاللَّیْلِ کَثِیرَ السَّهَرِ یُحْیِی أَکْثَرَ لَیَالِیهِ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَى الصُّبْحِ»
شبها کم میخوابید و بسیار بیدار بود؛ بیشتر شبها از ابتداى شب تا صبح شبزندهدار بود
وَ کَانَ کَثِیرَ الصِّیَامِ فَلاَ یَفُوتُهُ صِیَامُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ فِی الشَّهْرِ وَ یَقُولُ ذَلِکَ صَوْمُ الدَّهْرِ»
خیلى روزه میگرفت؛ روزه سه روز (مخصوص) در ماه از او فوت نمیشد و میفرمود این سه روز روزه تمام عمر است
وَ کَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَثِیرَ الْمَعْرُوفِ وَ الصَّدَقَةِ فِی السِّرِّ وَ أَکْثَرُ ذَلِکَ یَکُونُ مِنْهُ فِی اللَّیَالِی الْمُظْلِمَةِ»
خیلى صدقه میداد و بیشتر این صدقهها را در پنهانى و
در شبهاى تاریک میکرد. [2]
از نادر خادم حضرت امام رضا علیهالسلام نز روایت شده:
زمانی که یکی از ما مشغول خوردن غذا بود آن حضرت کاری
از ما نمیخواست و صبر میکرد تا از خوردن غذا فارغ میشدیم و سپس انجام آن کار را
از ما میخواست. [3]
[1] غررالحکم، تلخیص چند روایت از امیرالمؤمنین علیهالسلام
[2] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج49، ص 90
[3] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج6 ؛ ص 298
یکی از مهمترین جریانات زندگی امام رضا علیهالسلام، این بود که مأمون عباسی (خلیفۀ وقت) آن حضرت را مجبور به خروج از مدینه و رفتن به خراسان و پذیرش ولایتعهدی کرد.
مأمون میخواست تا با آوردن حضرت امام رضا علیهالسلام در دستگاه خود، به خلافت ناحقش مشروعیت ببخشد.
امام رضا علیهالسلام که متوجه این دسیسۀ مأمون بود، برای مقابله با این توطئۀ، عدم رضایت خود نسبت به رفتن به مرکز خلافت مأمون را به مردم نشان داد تا بفهماند که رفتنش به خراسان به معنی مشروعیت خلافت مأمون نیست؛ بلکه او مجبور به این سفر شده است.
یکی از این اقدامات این بود که آن حضرت هنگام خروج از مدینه، خانوادۀ خود را جمع نمود و از آنان خواست تا برایش گریه کنند.
از حسنبنعلىالوشاء روایت شده که حضرت امام رضا علیهالسلام به من فرمود:
إِنِّی حَیْثُ أَرَادُوا الْخُرُوجَ بِی مِنَ الْمَدِینَةِ جَمَعْتُ عِیَالِی فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یَبْکُوا عَلَیَّ حَتَّى أَسْمَعَ . ثُمَّ قُلْتُ أَمَا إِنِّی لَا أَرْجِعُ إِلَى عِیَالِی أَبَداً»[1]
هنگامى که خواستند مرا از مدینه بیرون کشند همه خانوادۀ خود را گرد خود جمع کردم و از آنها خواستم که براى من گریه کنند تا صداى گریه آنان بر خودم را بشنوم و گفتم دیگر باز نخواهم گشت.
یکی از مناظرات مشهور حضرت امام رضا علیهالسلام مناظرۀ آن حضرت با عمران صابی» بود.
عمران صابی همان شخصی بود که به خدا ایمان نداشت ولی در اثر گفتگو با حضرت امام رضا علیهالسلام و سخنان هدایت بخش آن حضرت به خداوند یکتا ایمان آورد و در همان مجلس مسلمان شد.
در میان این مناظره، وقتی هنگام نماز فرا رسید امام رضا علیه السلام مناظره را قطع نمود.
عمران صابی که تحت تأثیر سخنان آن حضرت قرار گرفته بود به حضرت عرض کرد: آقا بحث و سخن مرا قطع نفرمائید؛ قلب من رقت یافته و دلم تکان خورده است».
در این هنگام حضرت فرمودند: نخست نماز میخوانم و سپس به بحث ادامه میدهم»؛ آنگاه از جای خود حرکت کرد و در همان مجلس نماز اقامه کرد.
ماجرای این مناظره در دو کتاب التوحید»[1] و عیون اخبار الرضا علیه السلام»[2] تألیف محدث جلیلالقدر مرحوم شیخ صدوق رحمهالله آمده است.
این ماجرا حکایت از شدت اهمیت و فضیلت نماز اول وقت دارد، به طوری که حضرت امام رضا علیهالسلام با وجود اینکه با سخنانشان قلب عمران صابی را برای ایمان به خداوند نرم کرده بودند و او را در شرف مسلمان شدن قرار داده بودند، ولی همینکه وقت نماز رسید از سخن گفتن با او دست کشیدند و رو به نماز و گفتگو با پروردگار متعال در اول وقت آوردند.
از حضرت امام صادق علیهالسلام نیز روایت شده که در مورد فضیلت خواندن نماز در اول وقتش فرمودند:
إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَى الْآخِرِ کَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْیَا»[3]
فضیلت (خواندن نماز در) اول وقت بر (خواندن نماز در) آخر وقت مثل برتری عالم آخرت بر عالم دنیا است.
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله روایت شده که در ضمن ذکر ائمۀ بعد از امام حسین علیهالسلام، نام امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام را بردند و فرمودند:
یَخْرُجُ [مِنْ صُلْبِ] مُوسَى عَلِیٌّ ابْنُهُ یُدْعَى بِالرِّضَا مَوْضِعُ الْعِلْمِ وَ مَعْدِنُ الْحِلْمِ»
از صلب موسى (امام کاظم علیهالسلام) فرزندش على (امام رضا علیهالسلام) را به دنیا خواهد آمد که به (لقب) رضا» خوانده شود؛ او جایگاه علم و معدن حلم است.
سپس فرمود:
بِأَبِی الْمَقْتُولُ فِی أَرْضِ الْغُرْبَة»[1]
پدرم به فداى (آن) کشته شده در دیار غربت باد.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این روایت نورانی، امام رضا علیهالسلام را به اوصافی ستودند که عبارتند از:
1.الرِّضَا»
علت اینکه آن جناب را رضا نام نهادند از این جهت بود که خداوند عزوجل از وى رضایت داشت و همچنین حضرت رسول و ائمه علیهمالسلام راضی بودند. همچنین گفته شده: علت نامگذاری آن جناب به رضا» براى این بود که مخالف و الفتگیرنده[2] از وى راضى بودند».[3]
2. مَوْضِعُ الْعِلْمِ»
از حضرت امام موسی بن جعفر علیهالسلام روایت شده که به پسرانش فرمود:
هَذَا أَخُوکُمْ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَالِمُ آلِ مُحَمَّدٍ فَسَلُوهُ عَنْ أَدْیَانِکُمْ وَ احْفَظُوا مَا یَقُولُ لَکُمْ»[4]
این برادر شما علىبنموسیالرضا، عالم آل محمد (صلیاللهعلیهماجمعین) است؛ مسائل خود را از وى بپرسید و مطالبی که به شما میگوید را نگهدارى کنید.
3. مَعْدِنُ الْحِلْمِ»
امام رضا علیهالسلام مانند سایر معصومین علیهمالسلام به معدن حلم توصیف شده است.
حِلْم» یعنى خوددارى نفس و طبیعت از هیجان خشم[5] و حلیم کسی است بر خشم خویش مسلط است و نسبت به مجازات خطاکار عجله نمیکند.
4. الْمَقْتُولُ فِی أَرْضِ الْغُرْبَة»
از آنجا که امام رضا علیه السلام در سرزمین خراسان و دور از وطن، خانواده و اقوام خویش که در مدینه بودند، به شهادت رسید، به غریب» توصیف شده است.
نکتۀ جالب این روایت نورانی، کلام رسول خدا صلی الله علیه و اله است که دربارۀ امام رضا علیه السلام فرمود: بِأَبِی الْمَقْتُولُ فِی أَرْضِ الْغُرْبَة» (پدرم فدای کسی که در سرزمین غربت به شهادت رسید)؛ و این نشان از شدت محبت و عنایت آن حضرت به امام علىبنموسیالرضا علیه السلام دارد سالها بعد از ایشان به دنیا آمده است.
ابن عباس گوید روزى رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نشسته بود که حسن (علیهالسلام) آمد. رسول خدا وقتی حسن (علیهماالسلام) را دید گریست و سپس فرمود: نزد من بیا نزد من بیا اى پسرم عزیز و کوچکم» و او را به خود نزدیک کرد تا بر زانوى راست خود نشانید و فرمود:
أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِی وَ وُلْدِی وَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ قُرَّةُ عَیْنِی وَ ضِیَاءُ قَلْبِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ هُوَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأُمَّةِ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ إِنِّی لَمَّا نَظَرْتُ إِلَیْهِ تَذَکَّرْتُ مَا یَجْرِی عَلَیْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِی فَلَا یَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى یُقْتَلَ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَعِنْدَ ذَلِکَ تَبْکِی الْمَلَائِکَةُ وَ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ وَ یَبْکِیهِ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحِیتَانُ فِی جَوْفِ الْمَاءِ فَمَنْ بَکَاهُ لَمْ تَعْمَ عَیْنُهُ یَوْمَ تَعْمَى الْعُیُونُ وَ مَنْ حَزِنَ عَلَیْهِ لَمْ یَحْزَنْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ وَ مَنْ زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَام»[1]
حسن پسرم و فرزندم و پاره تنم و نور دیدهام و روشنى دلم و میوه قلبم است و او سید جوانان اهل بهشت و حجت خدا بر امت است؛ امرش امر من و سخنش سخن من است؛ هرکس او را پیروی کند از من است و هرکس او را نافرمانی کند از من نیست. وقتی او را دیدم اهانتهایی که پس از من دید به یادم آمد؛ اهانت به او تا آنجا ادامه مییابد که ظالمانه و از روی دشمنی او را با زهر خواهند کشت؛ در آن هنگام فرشتگان هفت آسمان به خاطر شهاتش خواهند گریست و همۀ موجودات حتی پرندۀ هوا و ماهیان دریا بر او خواهند گریست؛ چشم کسى که بر حسن (علیهالسلام) بگرید، در روزى که چشمها کور خواهند بود کور نباشد و هر که بر او محزون شود، در روزى که دلها همه محزون خواهند بود، دلش محزون نباشد و هر که او را در بقیعش (محل دفنش) زیارت کند؛ بر صراط ثابت قدم میماند در روزى که همه قدمها خواهند لرزید.
در این روایت، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اهانتهایی که به امام حسن علیهالسلام شد را یادآور شدند و برای مظلومیت آن حضرت گریست.
یکی از اهانتهایی که به امام حسن علیهالسلام شد در جریان صلح آن حضرت با معاویه (لعنه الله) بود.
امام حسن علیهالسلام که به خاطر مصالحی از جمله نبود اعوان و انصار و بهخاطر حفاظت از اسلام مجبور به صلح با معاویه –البته در ضمن شروطی- شد، مورد ملامت و اهانت مسلمانان جاهل واقع شد.
برای اینکه بدانیم چه اهانتهایی به امام حسن علیهالسلام شد، فقط به یک نمونۀ تاریخی اشاره میکنیم و آن اینکه ابن شهر آشوب در کتاب مناقب نقل کرده:
أَنَّهُ لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عُذِلَ وَ قِیلَ لَهُ یَا مُذِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مُسَوِّدَ الْوُجُوهِ فَقَالَ لَا تَعْذِلُونِّی فَإِنَّ فِیهَا مَصْلَحَة»[2]
هنگامى که امام حسن علیهالسلام با معاویه صلح نمود، مورد ملامت قرار گرفت و به آن حضرت گفته میشد: اى ذلیل کنندۀ مؤمنین و ای سیاه کنندۀ صورت ها»! (نعوذبالله). آن بزرگوار هم در جواب میفرمود: مرا سرزنش نکنید، زیرا در صلح که با معاویه انجام دادم صلاح و مصلحتى بود».
[1] الأمالی(شیخ صدوق ره)؛ ص 112 و 114 و 115
[2] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج4 ؛ ص36
از امام باقر علیهالسلام روایتشده که فرمودند:
زمانی که هنگام رحلت امام حسن مجتبی علیهالسلام فرارسید گریستند.
به آن حضرت عرض شد: یا بن رسولالله، گریه میکنید درحالیکه شما دارای چنین مقامى در نزد رسول خدا صلیالله علیه وآله هستید؟! و باوجود آنچه آن حضرت درباره شما فرمودهاند؛ و بااینکه بیست بار پیاده به مکه رفتهاید؛ و سه بار هر چه داشتید حتی کفشهایتان را درراه خدا دونیم کردهاید (بااینوجود گریه میکنید)؟!
حضرت جواب دادند:
إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّةِ.1
من از دو خصلت مى گریم:
از هراس موقف روز قیامت (یا امور عالم پس از مرگ)؛2 و از جدائى دوستان.
نکته اولی که از این روایت زیبا استفاده میشود، مقام رفیع، تعبد و زهد امام حسن مجتبی علیهالسلام است.
همچنان که در این روایت به این مسئله اعتراف شده است به اینکه:
- رسول خدا صلیالله علیه وآله نسبت به ایشان عنایت خاصی داشتند، همچنان که از بیانات آن حضرت در مورد ایشان این مطلب استفاده میشود.
- امام حسن علیهالسلام بیست بار با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفتند که با امکانات و سختیهای آن زمان کار آسانی نبود.
- آن حضرت در طول عمر مبارکشان سه بار تمام اموال خود حتی کفشهایشان را دونیم کرده و درراه خدا به نیازمندان دادند که این نشانه زهد والای ایشان بود.
نکته دیگر در مورد سبب گریه کردن آن بزرگوار در لحظات آخر عمر شریفشان است.
اولین چیزی که امام حسن مجتبی علیهالسلام باوجود داشتن آن مقام رفیع در لحظات آخر عمر به خاطر آن گریه میکردند، اتفاقاتی بود که در روز قیامت بر سر انسان میآید. یا منازلی است که انسان قرار است بعد از مرگ آنها را سپری کند.
هراس این مواقف آنقدر سخت و زیاد است که روایتشده که:
لَوْ أَنَّ لِی مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً لَافْتَدَیْتُ بِهِ مِنْ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ.3
اگر آنچه در زمین است از برای من بود، هرآینه آنها را به خاطر ایمن ماندن از هراس مواقف قیامت (یا مواقف پس از مرگ) فدا میکنم.
البته اشکال نشود که گریه کردن امام معصوم به خاطر عالم آخرت با شأن ایشان سازگار نیست! زیرا خشوع انسانهای مقرب درگاه الهی از همه بیشتر است. همچنان که در قرآن کریم میخوانیم:
"إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ".5
خشیت حضرات معصومین علیهمالسلام از خدای متعال باعث میشد که گریه کنند باوجوداینکه میدانند جزء رستگاران و عاقبت بخیران خواهند بود.
هرچند درباره علت گریه امام احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه امام علیهالسلام میخواستند با گریه کردنشان دیگران را از سخت بودن مواقف عالم آخرت باخبر کنند تا مراقب افکار و کردارشان گردند. هرچند در این حال هم امام به خاطر خشوعی که نسبت به خداوند داشتند از احوال عالم آخرت گریان بودند.6
علاوه بر این کلمه "المُطَّلَعِ" در روایت را به کسر لام بخوانیم. در این صورت مراد "لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ" از خشیت از خداوند خواهد بود.
مسئلهی دیگری که باعث گریه امام حسن علیهالسلام شده بود، جدایی از دوستان بود. چراکه محزون شدن از فراق دوستان از لوازم بشریت است و ازآنجاکه محبت و شفقت امام نسبت به امتشان از همه بیشتر است ،این مسئله باعث دلشکستگی و گریه ایشان شده بود.
علاوه بر اینکه امام علیهالسلام از مصائب و بلایایی که بعد از شهادتشان بر اهلبیت علیهمالسلام میشود مطلع بودند و شاید یکی دلایل حُزن امام نسبت به اطرافیانشان این مسئله بود.
همچنان که در روایتی از امام زینالعابدین علیهالسلام آمده است:
یک روز امام حسین علیهالسلام به محضر حضرت حسن علیهالسلام وارد شد و چون چشمش به او افتاد گریست.
امام مجتبی علیهالسلام به برادرشان فرمودند: چه چیز باعث گریه تو شده است اى ابا عبد اللَّه؟!
امام حسین علیهالسلام گفتند: براى آنچه با تو میکنند گریه میکنم.
امام حسن علیهالسلام فرمود:
إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ ص وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ.7
آنچه بر سر من میآید، زهری است که به کامم میریزند و به سبب آن کشته میشوم. ولى اى ابا عبد اللَّه روزى چون روز تو نیست. سى هزار مردى که مدعیاند از امت جد ما محمد (صلیالله علیه وآله) هستند و خود را بدین اسلام میبندند، براى کشتن تو و ریختن خونت و هتک حرمتت و اسیر کردن ذریه و نت و غارت متاعت گرد هم میآیند . در اینجا است که به بنیامیه لعنت فرود آید و آسمان خاکستر و خون بارد و همهچیز بر تو بگریند حتی وحشیان بیابان و ماهیان دریا.
پاورقی:
1. الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص461
2. شرح الکافی-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندرانی) ؛ ج7 ؛ ص221
3. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج84 ؛ ص193
4. برگرفته از مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ؛ ج5 ؛ ص353
5. سوره فاطر ؛ آیه 28
6. برگرفته از مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ؛ ج5 ؛ ص353
7. الأمالی ؛ مرحوم شیخ صدوق ؛ ص 116
امام حسین علیهالسلام موقعى که جنازه امام حسن علیهالسلام را در میان لحد نهاد این اشعار را خواند:
أَ أَدْهُنُ رَأْسِی أَمْ تَطِیبُ مَجَالِسِی
وَ رَأْسُکَ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ سَلِیبٌ
أَوْ أَسْتَمْتِعُ الدُّنْیَا لِشَیْءٍ أُحِبُّهُ
أَلَا کُلُّ مَا أَدْنَى إِلَیْکَ حَبِیبٌ
فَلَا زِلْتُ أَبْکِی مَا تَغَنَّتْ حَمَامَةٌ
عَلَیْکَ وَ مَا هَبَّتْ صَبَا وَ جَنُوبٌ
وَ مَا هَمَلَتْ عَیْنِی مِنَ الدَّمْعِ قَطْرَةً
وَ مَا اخْضَرَّ فِی دَوْحِ الْحِجَازِ قَضِیبٌ
بُکَائِی طَوِیلٌ وَ الدُّمُوعُ غَزِیرَةٌ
وَ أَنْتَ بَعِیدٌ وَ الْمَزَارُ قَرِیبٌ
غَرِیبٌ وَ أَطْرَافُ الْبُیُوتِ تَحُوطُهُ
أَلَا کُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّرَابِ غَرِیبٌ
وَ لَا یَفْرَحُ الْبَاقِی خِلَافَ الَّذِی مَضَى
وَ کُلُّ فَتًى لِلْمَوْتِ فِیهِ نَصِیبٌ
فَلَیْسَ حَرِیباً مَنْ أُصِیبَ بِمَالِهِ
وَ لَکِنَّ مَنْ وَارَى أَخَاهُ حَرِیْبٌ
نَسِیبُکَ مَنْ أَمْسَى یُنَاجِیکَ طَرْفُهُ
وَ لَیْسَ لِمَنْ تَحْتَ التُّرَابِ نَسِیبٌ[1]
ترجمه:
آیا جا دارد که من روغن بسرم بزنم، یا مجالس من طیب و نیکو باشند؟ در صورتى که سر و صورت تو روى خاک باشد و تو باشى؟ 2- یا اینکه از آن چیزهاى دنیوى که دوست دارم بهره مند شوم، آگاه باش: هر چه که به تو نزدیک شود محبوب است. 3- من دائما بر تو گریه مىکنم مادامى که کبوتر بخواند و باد صبا و جنوب بوزد. 4- و مادامى که چشم من قطرات اشک بریزد و مادامى که چوبى در میان درختان حجاز سبز باشد. 5- گریه من طولانى و اشک من ریزان است. گرچه تو از من دور شدى ولى مزار تو بمن نزدیک است. 6- تو یک نوع غریبى هستى که اطراف خانه ها او را احاطه نموده اند. آگاه باش هر کسى که زیر خاک باشد غریب است. 7- بازماندگان بر خلاف متوفى خوشحال نمىشوند. هر جوانمردى از امر موت بهره اى خواهد داشت. 8- غارت زده آن کسى نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصى است که برادرش را به خاک بسپارد. 9- خویشاوندان تو باید تو را شب در خواب ببینند کسى که زیر خاک است خویشاوندى ندارد.[2]
همچنین نقل شده که امام حسین علیه السلام در رثای برادرشان امام حسن علیه السلام این شعر را خواندند که:
إِنْ لَمْ أَمُتْ أَسَفاً عَلَیْکَ فَقَدْ
أَصْبَحْتُ مُشْتَاقاً إِلَى الْمَوْت[3]
ترجمه:
اگر من از غم و اندوه نمردم، ولى به علت این مصیبت مشتاق مرگ می باشم.[4]
برای اینکه اوج مظلومیت امام حسن علیهالسلام را درک کنیم، بهتر است ببینیم یاران آن حضرت و کسانی که ایشان را در جنگ با معاویه همراهی میکردند، چه کسانی بودند.
مرحوم شیخ مفید لشکر حضرت امام حسن علیهالسلام را این چنین توصیف می کند:
سَارَ مُعَاوِیَةُ نَحْوَ الْعِرَاقِ لِیَغْلِبَ عَلَیْهِ فَلَمَّا بَلَغَ جِسْرَ مَنْبِجٍ َحَرَّکَ الْحَسَنُ ع وَ بَعَثَ حُجْرَ بْنَ عَدِیٍّ فَأَمَرَ الْعُمَّالَ بِالْمَسِیرِ وَ اسْتَنْفَرَ النَّاسَ لِلْجِهَادِ فَتَثَاقَلُوا عَنْهُ ثُمَّ خَفَّ مَعَهُ أَخْلَاطٌ مِنَ النَّاسِ بَعْضُهُمْ شِیعَةٌ لَهُ وَ لِأَبِیهِ ع وَ بَعْضُهُمْ مُحَکِّمَةٌ یُؤْثِرُونَ قِتَالَ مُعَاوِیَةَ بِکُلِّ حِیلَةٍ وَ بَعْضُهُمْ أَصْحَابُ فِتَنٍ وَ طَمَعٍ فِی الْغَنَائِمِ وَ بَعْضُهُمْ شُکَّاکٌ وَ بَعْضُهُمْ أَصْحَابُ عَصَبِیَّةٍ اتَّبَعُوا رُؤَسَاءَ قَبَائِلِهِمْ لَا یَرْجِعُونَ إِلَى دِینٍ».[1]
معاویه براى پیروز شدن بر آن حضرت علیهالسلام به سوى عراق رهسپار شد و چون به جسر شهر منبج (که در ده فرسنگى حلب میباشد) رسید، امام حسن علیهالسلام نیز از این سو جنبش کرد و حجربنعدى (یکى از شیعیان آن حضرت و یار باوفاى امیرالمؤمنین علیهالسلام) را به سوى فرمانداران خود (در شهرها) گسیل داشت که ایشان را دستور کوچ دهد و مردم را به جهاد (با دشمن) برانگیزد.
پس مردم در آغاز کندى و اهمال کردند؛ سپس (با سختى) گردن نهاده به راه افتادند.
اینان (که با آن حضرت بودند) گروههاى گوناگونى از مردم بودند؛ برخى شیعیان خود و پدرش بودند؛ و برخى از خوارج بودند که اینان هدفشان تنها جنگ با معاویه بود (اگر چه علاقه نیز بامام علیهالسلام نداشتند ولى) از هر راهى میسر بود (میخواستند با او بجنگند)؛ و برخى از آنان مردمانى فتنهجو و طمعکار در غنیمتهاى جنگى بودند؛ و برخى دو دل بودند و عقیده و ایمان محکمى در باره آن حضرت نداشتند؛ و برخى روى غیرت و تعصب قومى و پیروى از سران قبائل خود آمده بودند و دین و ایمانى نداشتند.
[2]
از این حکایت تاریخی میتوان فهمید که یکی از دلایل صلح حضرت امام حسن علیهالسلام با معاویه کمبود اعوان و انصار بود.
یکی از فرقه های انحرافی که بعد از شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام به وجو آمد، فرقۀ واقفیّه» بود.
مرحوم شیخ طوسی در مورد واقفیّه» مى گوید:
واقفیه»
کسانی بودند که در امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام متوقف شدند و قائل شدند به
اینکه آن حضرت از دنیا نرفته است. [1] [2]
مرحوم علامه محمدباقر مجلسی نیز از بعضی نقل کرده که:
ابتداى پیدایش مذهب واقفه این بود که سى هزار دینار به عنوان زکات اموال و سایر اموالی که پرداخت آنها (به امام یا وکیل او) واجب بود پیش أَشَاعِثَة جمع شد.
این اموال را دادند به دو وکیل حضرت امام موسى بن جعفر علیه السلام در کوفه که نام یکی از آن دو حَیَّان السِّرَاج بود و مرد دیگرى که با او بود.
در آن زمان حضرت امام موسى بن جعفر علیه السلام زندانى بود و آن دو وکیل با این اموال خانهها خریدند و معامله میکردند و غلات میخریدند.
پس از درگذشت حضرت امام موسى بن جعفر علیه السلام وقتى آنها خبردار شدند، مرگ امام را انکار کردند و در بین مردم منتشر کردند که او نخواهد مرد چون قائم است. گروهى نیز بر سخن آنان اعتماد کردند تا اینکه این سخن بین مردم مشهور شد.
هنگامی که مرگ آنها فرارسید وصیت کردند که آن مال را به وارث حضرت امام موسى بن جعفر علیه السلام بپردازند.
شیعیان فهمیدند که این کار آنها بواسطه طمع در تصاحب اموال بوده. [3]
یکی از کرامات و معجزات امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام، پیشگویی آن بزرگوار از نحوۀ شهادتشان و اتفاقات بعدازآن است؛ و شاید عجیبتر از آن، واقعهای بود در هنگام دفن آن بزرگوار رخ داد و امام علیهالسلام در زمان حیاتشان از آن خبر داده بودند.
از هرثمة بن أعین (یکی از شیعیان امام رضا علیهالسلام) روایت شده که امام رضا علیهالسلام او را طلبیدند و از نزدیک شدن زمان رحلتشان از این دنیا به او خبر دادند.
امام علیهالسلام علاوه بر سفارشها و فرمایشاتی که به او داشتند، از واقعهای که هنگام دفنشان رخ خواهد داد خبر دادند و فرمودند:
فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَحْفِرَ قَبْرِی فَإِنَّهُ سَیَجْعَلُ قَبْرَ أَبِیهِ هَارُونَ الرَّشِیدَ قِبْلَةً لِقَبْرِی وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ أَبَداً فَإِذَا ضُرِبَتِ الْمَعَاوِلُ نَبَتَ عَنِ الْأَرْضِ وَ لَمْ یُحْفَرْ لَهُمْ مِنْهَا شَیْءٌ وَ لَا مِثْلُ قُلَامَةِ ظُفْرٍ فَإِذَا اجْتَهَدُوا فِی ذَلِکَ وَ صَعُبَ عَلَیْهِمْ فَقُلْ لَهُ عَنِّی إِنِّی أَمَرْتُکَ أَنْ تَضْرِبَ مِعْوَلًا وَاحِداً فِی قِبْلَةِ قَبْرِ أَبِیهِ هَارُونَ الرَّشِیدِ فَإِذَا ضُرِبَتْ نَفَذَ فِی الْأَرْضِ إِلَى قَبْرٍ مَحْفُورٍ وَ ضَرِیحٍ قَائِمٍ»
هنگام کندن قبر برای دفن پیکر من، مأمون مایل است قبر پدرش را در سمت قبلۀ قبر من قرار دهد (بهطوریکه پیکر من در پشت قبر هارون قرار بگیرد). درحالیکه چنین چیزى هرگز واقع نخواهد شد. لذا وقتی (برای کندن قبر در پشت قبر هارون) زمین را کلنگ میزنند، بر زمین اثر نمیکند و حتى بهاندازهی سر ناخنى از آن کنده نمیشود. وقتى کوشش خود را برای کندن قبر کردند و نتوانستند کاری انجام دهند، از طرف من به مأمون بگو که امام به من دستور داده تا یک ضربه کلنگ در سمت قبله قبر پدرت بزنم (بهطوریکه قبر هارون در پشت قبر من قرار گیرد). وقتیکه یک ضربه به آنجا وارد کردی، زمین شکافته شده و قبرى آماده و ضریحی در داخل آن دیده مىشود.
هرثمه میگوید: وقتی امام علیهالسلام به شهادت رسید و مأمون خواست تا ایشان را در پشت قبر پدرش هارون دفن کند، هر چه کردند زمین کنده نشد؛ در این هنگام من فرمایش امام علیهالسلام را به آنها گفتم که اگر زمینِ سمت قبلۀ قبر هارون را بکنند قبری آماده ظاهر میشود.
مأمون از شنیدن این سخن تعجب کرد و دستور داد تا مکان جلوی قبر هارون را حفر کنند.
هرثمه میگوید: من مشغول کندن زمین شدم و همینکه ضربه را به زمین وارد کردم، زمین شکافته شد و قبری آماده که در وسطش ضریحی بود ظاهر گردید.1
پی نوشت:
1. عیون أخبار الرضا علیهالسلام؛ ج2؛ ص 246
از محمدبنابینصربزنطی نقل شده که:
در کتاب حضرت امام رضا علیهالسلام دیدم که آن حضرت فرموده بود أَبْلِغْ شِیعَتِی أَنَّ زِیَارَتِی تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ أَلْفَ حِجَّةٍ» (به شیعیانم ابلاغ کن: بهراستیکه زیارت کردن من در نزد خداوند معادل هزار حج است).
بزنطی میگوید: (با تعجب) از حضرت امام جواد علیهالسلام پرسیدم: آیا بهراستی زیارت آن حضرت معادل هزار حج است»؟!
امام جواد علیهالسلام فرمودند:
إِی وَ اللَّهِ وَ أَلْفَ أَلْفِ حِجَّةٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ»
آری، بهخدا سوگند کسی که حضرت امام رضا علیهالسلام را درحالی که به حق آن حضرت عارف است زیارت کند، زیارتش معادل هزار هزار حج است (و به او ثواب یک ملیون حج داده میشود).[1]
در این روایت بهرهمندی از چنین فضیلتی که برای زیارت امام رضا علیهالسلام ذکر شده، مقید به عبارت لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ» شده است؛ یعنی زائری میتواند به ثواب یک ملیون حج نائل شود که عارف به حق امام رضا علیهالسلام نیز باشد.
دربارۀ اینکه حق امام رضا علیهالسلام چیست که زیارت همراه با معرفت به این حق چنین فضیلتی را دارد، بهتر است به روایتی مراجعه کنیم که در آن حق امام علیهالسلام بیان شده است.
از ابوحمزة ثمالی نقل شده که از امام باقر علیهالسلام سؤال کرد: حق امام بر مردم چیست»؟
امام باقر علیهالسلام در جواب فرمودند:
حَقُّهُ عَلَیْهِمْ أَنْ یَسْمَعُوا لَهُ وَ یُطِیعُوا»[2]
حق امام بر مردم این است که به سخنان امام گوش دهند و از او اطاعت کنند.
بنابراین صرف زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام برای رسیدن به چنین فضیلت بزرگ کافی نیست؛ بلکه شرطش این است که زائر باید از شیعیانی باشد که به فرمایشان و دستورات آن حضرت نیز عمل نماید.
سران قریش برای مقابله با پیامبر و دعوت او جلسه مى در دار الندوه» منعقد کردند. در این جلسه پیشنهادات مختلفی دادند؛ ولی راه منحصر و خالى از اشکال که مورد تصویب قرار گرفت این بود که افرادى از تمام قبایل انتخاب شوند و شبانه به طور دسته جمعى به خانه وى حمله برده و او را قطعه قطعه کنند تا خون بهایش در میان تمام قبایل پخش گردد. به تبع آن افراد تروریست انتخاب شدند و قرار شد با فرا رسیدن شب آن افراد مأموریت خود را انجام دهند.
مفسران مى گویند: فرشته وحى نازل شد و با این آیه پیامبر را از نقشه هاى شوم مشرکان آگاه ساخت:
وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ»: هنگامى که کافران بر ضد تو فکر مىکنند تا تو را زندانى کنند، یا بکشند و یا تبعید نمایند. آنان با خدا از در حیله وارد مىشوند و خداوند حیله آنها را به خودشان برمىگرداند.
رسول گرامى از طرف خدا مأمور شد آهنگ سفر کند و به سوى یثرب برود و قرار شد علی علیه السلام براى کور کردن خط تعقیب، در رختخواب پیامبر بخوابد تا مشرکان تصور کنند که پیامبر بیرون نرفته و در درون خانه است. در نتیجه، تنها به فکر محاصره خانه وى باشند و عبور و مرور را در کوچه ها و اطراف مکّه آزاد بگذارند.
مهاجرت پیامبر در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد.
آن حضرت نخستین شب هجرت و دو شب پس از آن را با ابو بکر» در غار ثور- که در جنوب مکّه (نقطه مقابل مدینه) است- به سر برد.
قیافه شناس معروف مکّه، ابو کرز» با ردّ پاى پیامبر آشنا بود، روى این اصل تا نزدیکى غار آمد و گفت: خط مشى پیامبر تا این محل بوده است؛ احتمال دارد که او در غار پنهان شده باشد، کسى را مأمور کرد که به داخل غار برود. آن شخص هنگامى که برابر غار آمد، دید تارهاى غلیظى بر دهانه آن تنیده شده و کبوتران وحشى در آنجا تخم گذاردهاند. وى بدون اینکه وارد غار شود، برگشت و گفت: تارهایى در دهانه غار هست و حکایت از آن دارد که کسى آنجا نیست. این فعالیّت، سه شبانه روز ادامه داشت و پس از سه روز تلاش جملگى مأیوس شدند و از فعالیّت دست برداشتند.
على علیه السّلام به دستور پیامبر، سه شتر همراه راهنماى امینى به نام اریقط» در شب چهارم به طرف غار فرستاد. نعره شتر با صداى آرام راهنماى آنان به گوش رسول خدا رسید و با هم سفر خود از غار پایین آمده و سوار شتر شدند و از طرف پایین مکّه روى خط ساحلى، با طىّ منازلى عازم یثرب گردیدند.
مسافتى را که باید رسول گرامى طى کند در حدود چهارصد کیلومتر بود.
قبا» در دو فرسخى مدینه» مرکز قبیله بنى عمرو بن عوف» بود. رسول گرامى و همراهانش روز دوشنبه دوازدهم ماه ربیع الاول به آنجا رسیدند و در منزل بزرگ قبیله کلثوم ابن الهدم» فرود آمدند. گروهى از مهاجران و انصار نیز در انتظار موکب پیامبر بودند. پیامبر گرامى تا آخر آن هفته در آنجا توقف کرد و در این مدت شالوده مسجدى را براى قبیله بنى عمرو بن عوف» ریخت. برخى اصرار مى کردند که هرچه زودتر رهسپار مدینه گردد، ولى او در انتظار پسر عم خود على بود.
على پس از مهاجرت رسول گرامى، در نقطه بلندى از مکّه ایستاد و گفت: هر کس پیش محمد امانت و سپرده اى دارد، بیاید از ما بگیرد. کسانى که پیش پیامبر امانت داشتند، با دادن نشانه و علامت، امانت هاى خود را پس گرفتند. بعدا، طبق وصیت پیامبر، باید على ن هاشمى از آن جمله فاطمه دختر پیامبر و فاطمه دختر اسد مادر على و فاطمه دختر زبیر و مسلمانانى را که تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند، همراه خود به مدینه» بیاورد. بدین ترتیب، على در دل شب از طریق ذى طوى» عازم مدینه گردید.
شیخ طوسى مىنویسد: جاسوسان قریش از مسافرت دسته جمعى على آگاه شدند، از این رو در تعقیب على برآمدند و در منطقه ضجنان» با او روبه رو گردیدند. سخنان زیادى میان آنان و على رد و بدل گردید. شیون ن در آن میان به آسمان بلند بود. او مشاهده کرد جز دفاع از حریم اسلام و مسلمانان چاره دیگرى ندارد؛ رو به آنها کرد و گفت: هر کس که مىخواهد بدنش قطعه قطعه گردد و خونش ریخته شود نزدیک آید. آثار خشم و غضب در سیماى وى آشکار بود. مأموران قریش مطلب را جدى تلقى کرده و از در مسالمت وارد شدند و از راهى که آمده بودند بازگشتند.
همو مى نویسد: هنگامى که على وارد قبا» گردید، پاهایش مجروح شده بود. به پیامبر خبر دادند که على آمد، ولى قدرت آمدن به حضور شما را ندارد. رسول گرامى بلافاصله به نقطه اى که على بود تشریف برد و او را در بغل گرفت و هنگامى که چشم وى به پاهاى مجروح على افتاد، قطرات اشک از دیدگانش سرازیر شد. پیامبر گرامى در روز دوازدهم ربیع وارد قبا گردید و على در نیمه همان ماه به پیامبر پیوست.
منبع: فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ص 404 الی 435
ماه ربیع الاول ماهی است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این ماه از مکه به مدینه هجرت کردند.
در روایت است که وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به مدینه وارد شدند، مردم مدینه در استقبال آن حضرت این شعر را میخواندند:
طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَیْنَا مِنْ ثَنِیَّاتِ الْوَدَاعِ *** وَجَبَ الشُّکْرُ عَلَیْنَا مَا دَعَا لِلَّهِ دَاع»[1]
ماه از ثنیة الوداع»[2] طلوع کرد؛ تا روزى که روى زمین یک نفر خدا را مى خواند و عبادت مى کند، شکر این نعمت بر ما لازم است.
ماجرای استقبال مردم مدینه از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و اشتیاق آنان از میزبانی آن حضرت چنین بازگو شده است:
قبیله بنى عمرو بن عوف اصرار کردند که در قبا» اقامت گزینند و عرض کردند ما افراد کوشا و با استقامت و مدافعى هستیم، ولى رسول گرامى نپذیرفت. قبیلههاى اوس» و خزرج» از مهاجرت رسول خدا آگاه شدند؛ لباس و سلاح بر تن کردند و به استقبال او شتافتند. دور ناقه وى را احاطه کرده، در مسیر راه رؤساى طوایف زمام ناقه را گرفته هر کدام اصرار مىورزیدند که در منطقه آنان وارد شود، ولى پیامبر به همه مىفرمود: از پیش روى مرکب جلوگیرى نکنید؛ او در هرکجا زانو بزند، من همان جا پیاده خواهم شد. ناقه پیامبر در سرزمین وسیعى که متعلق به دو طفل یتیم به نامهاى سهل و سهیل بود و تحت حمایت و سرپرستى اسعد بن زراره» به سر مىبردند و آن سرزمین مرکز خشک کردن خرما و زراعت بود، زانو زد. خانه ابو ایوب» در نزدیکى این زمین بود. مادر وى از فرصت استفاده کرده اثاثیه پیامبر را به خانه خود برد. نزاع و الحاح براى بردن پیامبر آغاز گردید. پیامبر گرامى نزاع آنان را قطع کرد و فرمود: این الرحل؛ لوازم سفر من کجاست؟» عرض کردند: مادر ابو ایوب برد. فرمود: المرء مع رحله؛ مرد آنجا مىرود که اثاث سفر او در آنجا است و اسعد بن زراره، ناقه پیامبر را به منزل خود برد.[3]
ماه ربیعالاول با تمام زیباییهایش حلول کرد.
ربیع یعنی بهار.
و چه زیباست این بهار را بهانه کنیم برای یا از بهار حقیقی.
محمد (صلیالله علیه وآله)؛
همان مولودی که به میمنت میلاد مبارکش این ماه را ربیع المولود نام نهادند.
همان رسولی که با بعثتش روح ایمان را در کالبد بیجان بشریت برانگیخت.
نهتنها خود آن بزرگوار، بلکه کتاب آسمانیاش نیز بهار است. بهاری برای بیدار کردن دلها.
همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
"تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ" 1
قرآن را بیاموزید که همانا بهار دلهاست.
و ربیعالاول مزین به یادمان دیگری نیز است و آن عبارت است از سالروز آغاز امامت موعود تمام ادیان، امام الإنس و الجانّ، مهدی صاحبامان علیه و علی آبائه التحیة والسلام.
همان امامی که وجودش باعث طراوت روزهاست.
در یکی از زیارتنامههای آن بزرگوار چنین عرضه میداریم:
"السَّلَامُ عَلَى رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَیَّام" 2
سلام بر بهار مخلوقات و زیبایی و طراوت روزها.
و البته گریزی هم بزنیم به بهار مؤمن.
هرچند در آستانه زمستان هستیم و این فصل، فصل بهار طبیعت نیست. ولی بهار مؤمن که هست؛ با کوتاهی روزها و بلندی شبهایش. همچنان که حضرت امام صادق علیهالسلام در تعبیری لطیف فرمودند:
"الشِّتَاءُ رَبِیعُ الْمُؤْمِنِ یَطُولُ فِیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى قِیَامِهِ وَ یَقْصُرُ فِیهِ نَهَارُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى صِیَامِه" 3
زمستان، بهار مؤمن است، زیرا شبهای زمستان بلند است و از طول شب جهت بپا خواستن (در نماز و دعا) کمک مىگیرد و روزهاى کوتاهش او را به گرفتن روزه مدد مینماید.
پاورقی:
1. غررالحکم و درر الکلم ؛ ص321
2. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج99 ؛ ص101
3. الأمالی (مرحوم شیخ صدوق) ؛ ص237
مطالب مرتبط:
امام مهدی علیهالسلام، بهار مخلوقات
بهار مؤمن
گروهى از شیعیان نیشابور جمع شدند و محمّد بن على نیشابورى را انتخاب نمودند که برای ملاقات امام به مدینه برود.
سى هزار دینار و پنجاههزار درهم و مقدارى پارچه در اختیار او گذاشتند.
شطیطهی نیشابورى یک درهم با تکه پارچه اى ابریشمى که خودش رشته و بافته بود و چهار درهم ارزش داشت آورد گفت: خدا از حق شرم ندارد[1] درهم او را کج کردم.[2]
علاوه بر این شیعیان حدود هفتاد ورقه آوردند که در هرکدام یک مسئله از امام علیهالسلام سؤال شده بود؛ سر صفحه، مسئله را نوشته بودند و پائین صفحه سفید بود تا جواب نوشته شود.
محمّد بن على نیشابورى میگوید: من دو تا دو تا آن کاغذها را به هم پیچیدم و روى هر دو کاغذ سه نخ بستم روى هر نخى یک مهر زدند. شیعیان گفتند: یکشب در اختیار امام میگذارى و صبح جواب آنها را دریافت میکنى. اگر دیدى پاکتها سالم است و مهر آن به هم نخورده، پنج عدد را باز کن درصورتیکه بدون باز کردن نامه ها و به هم زدن مهرها جواب داده بود، بقیه را باز نکن، آن شخص امام است، دینارها و درهمها را به او بسپار؛ و اگر چنان نبود آنها را برگردان.
محمّد بن على نیشابورى در مدینه وارد خانه عبدالله افطح پسر حضرت صادق شد. او را آزمایش نمود ولى سرگردان بیرون آمده درحالیکه میگفت: خدایا مرا به امامم راهنمایی کن.
محمّد بن على نیشابورى میگوید: در همان بین که سرگردان ایستاده بودم غلامى گفت بیا برویم پیش کسى که جستجو میکنى. آن غلام مرا به خانه موسى بن جعفر علیهالسلام برد. چشم امام که به من افتاد فرمود:
لِمَ تَقْنَطُ یَا أَبَا جَعْفَرٍ وَ لِمَ تَفْزَعُ إِلَى الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى فَأَنَا حُجَّةُ الله وَ وَلِیُّهُ أَ لَمْ یُعَرِّفْکَ أَبُو حَمْزَةَ عَلَى بَابِ مَسْجِدِ جَدِّی وَ قَدْ أَجَبْتُکَ عَمَّا فِی الْجُزْءِ مِنَ الْمَسَائِلِ بِجَمِیعِ مَا تَحْتَاجُ إِلَیْهِ مُنْذُ أَمْسِ»
چرا ناامید شدى و چرا پناه به یهود و نصارى بردى؟! بیا پیش من؛ من حجت و ولى خدا هستم؛ مگر ابوحمزه جلو در مسجد جدم مرا به تو معرفى نکرد؟! من دیروز جواب تمام مسائلى را که همراه آوردهاى دادهام.
سپس فرمود:
فَجِئْنِی بِهِ وَ بِدِرْهَمِ شَطِیطَةَ الَّذِی وَزْنُهُ دِرْهَمٌ وَ دَانِقَانِ الَّذِی فِی الْکِیسِ الَّذِی فِیهِ أَرْبَعُمِائَةِ دِرْهَمٍ لِلْوَازْوَارِیِ وَ الشُّقَّةِ الَّتِی فِی رُزْمَةِ الْأَخَوَیْنِ الْبَلْخِیَّیْنِ»
آن مسائل را با یک درهم شطیطه که وزن آن یک درهم و دو دانگ است و تو آن را در کیسه اى گذاشتی که چهارصد درهم دارد و متعلق به وازورى است بیاور؛ ضمناً پارچه ابریشمى شطیطه که در بستههای آن دو برادر بلخى گذاشته را به من بده.
محمّد بن على گفت: از گفتار امام عقل از سرم پرید هر چه دستور داده بود آوردم و در مقابلش گذاشتم.
امام علیهالسلام یک درهم شطیطه و پارچه او را برداشت به من فرمود:
إِنَّ الله لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِ یَا أَبَا جَعْفَرٍ أَبْلِغْ شَطِیطَةَ سَلَامِی وَ أَعْطِهَا هَذِهِ الصُّرَّةَ وَ کَانَتْ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً ثُمَّ قَالَ وَ أَهْدَیْتُ لَکَ شُقَّةً مِنْ أَکْفَانِی مِنْ قُطْنِ قَرْیَتِنَا صَیْدَاءَ قَرْیَةِ فَاطِمَةَ ع وَ غَزْلِ أُخْتِی حَلِیمَةَ ابْنَةِ أَبِی عبدالله جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع
خدا از حق شرم ندارد؛ سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه پول را به او بده- آن کیسه حاوی چهل درهم بود- پارچهاى هم از کفن خود به او هدیه میکنم که از پنبه روستای صَیْدا قریهی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها است و به دست خواهرم حلیمه دختر حضرت صادق علیهالسلام بافتهشده.
سپس فرمود:
وَ قُلْ لَهَا سَتَعِیْشِینَ تِسْعَةَ عَشَرَ یَوْماً مِنْ وُصُولِ أَبِی جَعْفَرٍ وَ وُصُولِ الشُّقَّةِ وَ الدَّرَاهِمِ فَأَنْفِقِی عَلَى نَفْسِکِ مِنْهَا سِتَّةَ عَشَرَ دِرْهَماً وَ اجْعَلِی أَرْبَعاً وَ عِشْرِینَ صَدَقَةً مِنْکِ وَ مَا یَلْزَمُ عَنْکِ وَ أَنَا أَتَوَلَّى الصَّلَاةَ عَلَیْکِ»
به او بگو پس از وارد شدن تو به نیشابور نوزده روز زنده است که شانزده درهم را خرج میکند و بقیه را که بیستوچهار درهم است براى مخارج ضرورى و کمک به مستمندان نگه میدارد؛ خودم بر او نماز خواهم خواند.
و فرمود:
فَإِذَا رَأَیْتَنِی یَا أَبَا جَعْفَرٍ فَاکْتُمْ عَلَیَّ فَإِنَّهُ أَبْقَى لِنَفْسِکَ ثُمَّ قَالَ وَ ارْدُدِ الْأَمْوَالَ إِلَى أَصْحَابِهَا وَ افْکُکْ هَذِهِ الْخَوَاتِیمَ عَنِ الْجُزْءِ وَ انْظُرْ هَلْ أَجَبْنَاکَ عَنِ الْمَسَائِلِ أَمْ لَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَجِیئَنَا بِالْجُزْءِ»
ای اباجعفر، وقتى مرا دیدى پنهان کن؛ زیرا این کتمان به صلاح تو است. بقیه پولها و اموالى که آورده اى را هم به صاحبان آن برگردان. در ضمن مهر این نامه ها را باز کن ببین قبل از اینکه پیش من بیایی جواب دادهام یا نه.
محمّد بن على نیشابورى میگوید: نگاه کردم به پاکتها دیدم سالم است. یک کاغذ از میان آنها برداشته گشودم دیدم امام علیهالسلام جواب مسئله را در پایین ورقه نوشته است؛ و هکذا مهر ورقه دوم و سوم را هم باز کردم و دیدم امام علیهالسلام بدون اینکه اوراق را باز کند، با خط خودشان پاسخ آنها را در پایین ورقهها نوشته است.
وقتى محمّد بن على نیشابورى به خراسان رسید، دید آنهایى که امام علیهالسلام اموالشان را برگردانده بود همه فطحى مذهب شده اند و فقط شطیطه بر امامت امام موسی کاظم علیهالسلام پایدار مانده است. سلام امام را به شطیطه رساند و پولها و پارچه کفن را داد. شطیطه به همان نوزده روز که فرموده بود زنده ماند.
وقتى شطیطه وفات کرد امام علیهالسلام که سوار شترى بود از راه رسید. از کار تجهیز و نماز شطیطه که فارغ شد سوار شتر شده راه بیابان را گرفت و به محمد بن على فرمود:
عَرِّفْ أَصْحَابَکَ وَ أَقْرِئْهُمْ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ إِنِّی وَ مَنْ یَجْرِی مَجْرَایَ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع لَا بُدَّ لَنَا مِنْ حُضُورِ جَنَائِزِکُمْ فِی أَیِّ بَلَدٍ کُنْتُمْ فَاتَّقُوا الله فِی أَنْفُسِکُم»[3]
به دوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و سایر امامان در هر زمان لازم است که بر جنازه ى شما در هر جا که باشید حاضر شویم؛ در رابطه با نفس خویش از خدا پروا کنید (از هوای نفس دوری کنید).
[1] اشاره به آیه 53 سوره احزاب کف میفرماید: وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَق» (خدا از حق شرم نمىکند)
[2] چون نمیتوانست آن یک درهم را در کیسهى مخصوصى بگذارد لاجرم براى نشانه آن را کج کرد
[3] مناقب آل أبی طالب علیهمالسلام (لابن شهرآشوب)؛ ج4؛ ص 291
از امام صادق علیهالسلام روایت شده که فرمود:
یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ، یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ، فَیَرَاهُمْ وَ لَایَرَوْنَهُ»[1]
(در عصر غیبت امام مهدی علیهالسلام) مردم امام خود را نمییابند؛ امام در موسم حج حاضر میشود و مردم را میبیند ولی مردم او را نمیبینند.
نکته: با توجه به روایات، مقصود از دیده نشدن امام توسط مردم این است که مردم او را میبینند ولی او را نمیشناسند.[2]
همچنان که از امام صادق علیهالسلام روایت شده در ضمن بیان شباهت حضرت امام مهدی علیهالسلام به انبیاء فرمودند:
وَ أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ یُوسُفَ فَالسِّتْرُ یَجْعَلُ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَلْقِ حِجَاباً یَرَوْنَهُ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ»[3]
سنّت او از یوسف، مستور بودن است؛ خداوند بین او و خلق حجابى قرار مىدهد و در اثر آن مردم او را مىبینند ولی نمىشناسند.
همچنین از محمد بن عثمان العمری (یکی از وکلاء امام زمان علیهالسلام در عصر غیبت صغری) نقل شده که:
وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ یَرَى النَّاسَ وَ یَعْرِفُهُمْ وَ یَرَوْنَهُ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ»[4]
و اللَّه که صاحب این امر (امامی که غائب خواهد شد) در هر موسمى حاضر مىشود؛ او مردمان را مىبیند و ایشان را مىشناسد و مردم او را مىبینند ولی نمىشناسند.
عبد اللَّه بن سنان از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند:
سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى وَ لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ»
به زودى شبههاى به شما مىرسد و در آن نشانهی هویدا و امام هدایت بمانید و کسى از آن شبهه نجات نمىیابد مگر آنکه دعاى غریق را بخواند.
عبد اللَّه بن سنان پرسید: دعاى غریق چگونه است؟ حضرت فرمود: مىگویى:
یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»
(ای الله ای رحمان ای رحیم اى گردانندهی دلها؛ دلم را بر دینت پابرجا دار).
عبد اللَّه بن سنان میگوید: من گفتم: یا اللَّه یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب و الأبصار ثبّت قلبی على دینک»؛ امام فرمود:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا أَقُولُ لَکَ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک»[1]
(خداى تعالى مقلّب القلوب و الأبصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک»)
یکی از رسالتهای امام حسن عسکری علیهالسلام معرفی امام بعد از خودشان به شیعیان بود. هرچند آن حضرت برای حفظ جان فرزند دلبندشان مجبور بودند تولد او را مخفی نگه نگه داشته و به غیر از خواص شیعیان دیگران را از این مولود مطلع نکنند.
در خبری که از شخصی به نام أَبُوالْأَدْیَان» نقل شده، امام حسن عسکری علیهالسلام سه نشانه برای امام بعد از خودشان معرفی کردند که این سه نشانه هم دلیل بر امامت حضرت مهدی علیهالسلام بود و هم نشانۀ دروغین بودن ادعای امامت جعفر برادر امام حسن عسکری علیهالسلام بود.
أَبُوالْأَدْیَان گوید من در خدمت امام یازدهم کار میکردم و نوشتههاى او را به شهرها میبردم.
در مرض موت آن حضرت، به حضور آن حضرت شرفیاب شدم و نامه هائى نوشت و فرمود:
امْضِ بِهَا إِلَى الْمَدَائِنِ فَإِنَّکَ سَتَغِیبُ خَمْسَةَ عَشَرَ یَوْماً وَ تَدْخُلُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى یَوْمَ الْخَامِسَ عَشَرَ وَ تَسْمَعُ الْوَاعِیَةَ فِی دَارِی وَ تَجِدُنِی عَلَى الْمُغْتَسَلِ»
اینها را به مدائن برسان؛ پانزده روز در اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سر من رأى میشوى و نالۀ عزا را از خانه من میشنوى و (میبینی که من رحلت کردهام و) مرا روى محل غسل میبینى.
ابو الادیان گوید عرض کردم: اى آقاى من وقتی این پیشآمد واقع شود به جاى شما کیست؟
فرمود: مَنْ طَالَبَکَ بِجَوَابَاتِ کُتُبِی فَهُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی» (هر کس جواب نامه هاى مرا از تو خواست او بعد من قائم به امر امامت است).
عرض کردم نشانه اى دیگر بفرمایید.
فرمود: مَنْ یُصَلِّی عَلَیَّ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِی» (هر کس بر من نماز بخواند او است قائم بعد از من).
عرض کردم نشانه اى دیگر بفرمایید.
فرمود: مَنْ أَخْبَرَ بِمَا فِی الْهِمْیَانِ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِی» (هر کس به آنچه در همیانست خبر داد او است قائم بعد از من).
هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست؟
من نامه ها را به مدائن رسانیدم و جواب آنها را گرفتم و چنانچه امام فرموده بود روز پانزدهم بسرمنرأى برگشتم و در خانۀ آن حضرت واویلا بود و خودش روى تخته غسل بود.
در این هنگام دیدم جعفر کذاب پسر على، برادر امام حسن عسکری علیهالسلام بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و او را تسلیت میگویند.
با خود گفتم اگر امام این است امامت باطل است؛ زیرا میدانستم که جعفر شراب مینوشد و در جوسق قمار میکند و طنبور هم میزند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم؛ ولی جعفر چیزى از من نپرسید (درحالی که امام حسن عسکری علیه السلام فرموده بود: امام بعد از من کسی است که جواب نامه هاى مرا از تو بطلبد)
سپس عقید بیرون آمد و گفت: یا سیدى برادرت کفن شده است؛ برخیز و بر او نماز بگذار.
جعفر بن على با شیعیان او که اطرافش بودند وارد حیاط شد. وقتى وارد صحن خانه شدیم، جنازۀ امام حسن بن على العسکری علیهالسلام بر روى تابوت کفن شده بود.
جعفر جلو ایستاد تا بر برادر نماز بخواند. چون خواست اللَّه اکبر گوید، یک کودکى با صورت گندمگون و موی کوتاه و مجعد که میان دندانهایش فاصله بود از اطاق بیرون آمد [1] و رداء جعفر را عقب کشید و گفت: تَأَخَّرْ یَا عَمِّ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ عَلَى أَبِی» (اى عمو من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بایست).
جعفر با روى درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد و سپس گفت: یَا بَصْرِیُّ هَاتِ جَوَابَاتِ الْکُتُبِ الَّتِی مَعَکَ» (اى بصرى جواب نامهها را بیاور که با تو است).
آنها را به وى دادم و با خود گفتم این دو نشانه؛ باقى ماند همیان.
سپس نزد جعفر بن على رفتم که از شدت ناراحتی نفس نفس میزد.
یک نفر از جعفر پرسید: یا سیدى کیست آن کودک تا ما بر او اقامه دلیل کنیم؟ گفت: به خدا من تاکنون نه او را دیدم و نه او را میشناسم.
ما همینطور نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن على علیهالسلام پرسش کردند و دانستند که فوت شده است. گفتند چه کسی در جاى او نشسته است تا به او تعزیت بگوییم؟ به جعفر بن على اشاره کردند. بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند گفتند و اظهار داشتند که نامه ها و اموالى با ما است، بگو نامه ها از کیست و مقدار مال چقدر است؟
جعفر (برآشفت و بلند شد و) جامه هاى خود را تکانید و گفت از ما انتظار دارند که علم غیب بدانیم!
در این هنگام خادمى از میان خانه بیرون آمد و به آنها گفت: نامه هائى که با شما است از فلان و فلان است و در همیان هزار دینار است و ده تاى آنها با آب طلا آراسته شدهاند (دینار واقعی نیستند)[2] است.
آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند آنکه تو را براى خاطر اینها فرستاده است، او امام است.[3]
اگر به خودت اعتماد داشته باشی .
اگر عزت نفس داشته باشی و نفست را عزیز بداری .
اگر خودت را داری شخصیت بدانی و به شخصیت خودت احترام بگذاری .
هیچگاه کاری نمیکنی که شخصیتتت لکه دار شود، مراقب رفتار خواهی بود و از هر کاری باعث خواری و کسر شأنت شود و از هر کرداری که منافی اخلاق انسانی است اجتناب خواهی کرد، دیگر نیازی به دیده شدن نخواهی داشت و نیازی نمیبینی کاری کنی که در بین دیگران دیده شوی.
اینجاست که هیچگاه اسیر شهوات نمیشوی، نسبت به تمایلات نفسیات مدیریت خواهی داشت و حاضر نمیشوی هر چیزی که هوای نفست طلب کرد را مرتکب شود.
و چه زیبا فرمود مولی الموحدین امیر المؤمنین علیهالسلام که:
مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ [شَهْوَتُهُ] شَهَوَاتُه»
هر کس را نفس کریم و بزرگوار شد شهوتهایش نزد او خوار مى گردد (از آن پیروى ننماید تا به ذلّت و خوارى نیفتد).
(نهج البلاغة؛ نسخهی صبحی صالح؛ حکم 449 ؛ ص555)
مرحوم استاد شهید مطهری، آموزهی توکّل» را به شکل جالب و متفاوتی تفسیر میکنند و آن اینکه:
توکّل معنایش متعهدشدن و قبول کردن است. بر خلاف توکیل که به معنای وکیل گرفتن و واگذار کردن کار به وکیل است.
در توکل» دو عهده دارى و دو تعهد است: یک عهده دار شدن از طرف بنده که به معنی قبول کردن وظایفی است که از طرف خداوند به او واگذار شده است؛ و یک عهده دار شدن از طرف خدا که به معنی قبول کردن سرنوشت خوب که بنده به او واگذار کرده است. به عبارت دیگر توکل یعنی تو عهده دار وظیفه خودت و طاعت خدا باش که اگر وظیفه خودت را خوب انجام بدهى، مطمئن باش که سرنوشتت به دست خدا خوب خواهد شد.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللَّهَ بالِغُ أمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَىْءٍ قَدْراً» (سوره طلاق، آیه 3)
منبع: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 27، ص 410 و 411
پس از قتل عثمان، هنگامی که مردم با امیرالمؤمنین علیهالسلام به عنوان خلیفه بیعت کردند، صعصعه بن صوحان خطابهای بینظیر خطاب به آن حضرت عرض کرد و آن اینکه:
و الله، یا أمیر المؤمنین، لقد زینت الخلافة و ما زانتک، و رفعتها و ما رفعتک، و لهی إلیک أحوج منک إلیها»[1]
تو با قبول خلافت به آن زینت بخشیدى و جلال دادى، نه اینکه خلافت تو را زینت و جلال داده باشد؛ تو به خلافت رفعت دادى و مقامش را بالا بردى، نه اینکه خلافت به تو رفعت بدهد و مقام تو را بالا ببرد؛ نیاز خلافت به تو بیشتر از نیاز تو به خلافت است.
استاد شهید مطهری (ره): به نظر من دو خاصیتى که در بشر هست سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد شده است:
یکى اینکه بشر به طور کلى نمى خواهد مسئولیت شکست هاى خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این مى گردد که یک چیز دیگرى پیدا کند و بگوید این بدى، این شکست، این بدبختى که پیدا شد، این من نبودم، این فکر من نبود، این جهل و نادانى من نبود که باعث این شکست شد، یک چیز دیگرى بود. این یک علت بوده است که بشر براى اینکه از تقبل مسئولیت ها فرار کند، آمده است براى اشیاء، براى چهارشنبه، براى 13، براى 25، براى صداى کلاغ، براى صداى جغد نحوست قائل شده است.
خاصیت دیگر، روح تنبلى است که در انسان مىباشد. انسان وقتى بخواهد علت قضایا را بفهمد، باید از طریق علمى و عقلى کاوش و تفکر و جستجو و تفحص کند تا علت واقعى اشیاء را درک کند؛ ولى با خیال، همه قضایا را زود مى شود حل کرد. اگر در جنگى شرکت کردیم و شکست خوردیم، چنانچه بنا بشود روى اصول دقیق علمى بررسى کنیم که چرا شکست خوردیم، دو ناراحتى دارد: یکى اینکه مى رسیم به اینکه خودمان مسئول این شکست بودیم؛ دوم اینکه مدت ها باید زحمت بکشیم، به خودمان رنج بدهیم تا علتها را به دست بیاوریم؛ بعد رنج دیگرى متحمل شویم آن علت ها را از میان ببریم و وضع خودمان را اصلاح کنیم. ولى با یک کلمه خودمان را راحت مى کنیم، مى گوییم علت اینکه ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلًا در روز چهارشنبه شروع کردیم یا روز 13 بود یا وقتى که از شهر خودمان خارج مى شدیم سگى جلو ما درآمد عوعویى کرد و این نحوست داشت و شکست ما اثر عوعو آن سگ بود.
(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 25، ص 403 و 404)
صبر بر مشکلات زندگی و تحمل سختیهای آن، سیرهای بود که حضرت فاطمه سلاماللهعلیها از ابتدا به آن خو گرفته بود. از همان دوران کوکی که طعم تلخ بیمادری را با رحلت خدیجه سلاماللهعلیها چشید؛ از روزهای غربت رسول خدا صلّیالله علیهوآله در مکه که غم و زخم آزار قریش را از پدرش میزدود، از روزهایی که وظیفهی تربیت فرزندان و انجام کارهای خانه را در منزل علی علیهالسلام بر عهده داشت؛ و دوران پس از وفات رسول خدا که حرمتش شکسته شد و حق خود و همسرش غصب شد.
ولی چه باک از این سختیها وقتی که طرف حسابت خداوندی است که نسبت به تمامی این سختیها آگاه است و جزای آنها را در روز قیامت عطا خواهد کرد.
از حضرت امام صادق علیهالسلام روایت شده:
دخل رسول الله ص على فاطمة (ع) و علیها کساء من ثلة الإبل و هی تطحن بیدها و ترضع ولدها فدمعت عینا رسول الله ص لما أبصرها فقال یا بنتاه تعجلی مرارة الدنیا بحلاوة الآخرة فقد أنزل الله علی وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى[1]»[2]
رسول خدا (ص) نزد دخترش فاطمه (س) رفت در حالی که آن بانو عبایى از پشم شتر پوشیده بود و با دستش آسیاب میکرد و فرزندش را هم شیر میداد. پس دیدگان رسول خدا (ص) با دیدن این وضع حضرت زهرا (س) پر از اشک شد و فرمود: ای دخترم، سختى و تلخى دنیا را براى رسیدن به حلاوت و آسایش آخرت تحمّل کن؛ بهراستی که خداوند این آیه را بر من نازل فرموده که و به زودى پروردگارت [آنقدر] به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوى» (یعنی خداوند در عوض تحمل سختیهای دنیا، در روز قیامت آنقدر پاداش خواهد داد که نسبت به تحمل این مشکلات و نسبت به پاداش الهی راضی خواهی شد).
نقل شده که حضرت فاطمه سلاماللهعلیها در لحظات آخر عمرش به امیرالمؤمنین علیهالسلام چنین وصیت کرد:
یَا ابْنَ عَمِّ أُوصِیکَ أَوَّلًا أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِی بِابْنَةِ أُمَامَةَ فَإِنَّهَا تَکُونُ لِوُلْدِی مِثْلِی فَإِنَّ الرِّجَالَ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ»
اى پسر عمو! به تو وصیت مى کنم که پس از من با دختر امامه ازدواج کنى که او براى فرزندان من همچون خود من است؛ البته که براى مردان از داشتن زن چارهای نیست.
أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً .
اى پسر عمو! به تو وصیت مى کنم براى حمل جنازهی من تابوتى تهیه کنی .
أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَت
به تو وصیت مى کنم که هیچ یک از این کسانی که بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، بر جنازه ام حاضر نشوند که آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا (ص) هستند و اجازه نده که هیچ یک از آنان و هیچ یک از پیروانشان بر من نماز بخوانند و شبهنگام وقتی که چشم هاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت مرا به خاک بسپار.
فاطمه سلاماللهعلیها این وصیتها را گفت و رحلت کرد.[1]
[1] روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج1، ص 151؛ فتال نیشابورى، متوفی 508 هجری قمری، 2جلد، انتشارات رضى- قم، چاپ اول، 1375 ش.
مرحوم فتال نیشابوری (متوفی 508 هجری قمری) در کتاب روضة الواعظین و بصیرة المتعظین» احوال حضرت فاطمه سلاماللهعلیها را بعد از وفات رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله اینچنین نقل میکند:
رُوِیَ أَنَّ فَاطِمَةَ ع لَا زَالَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ مِنَ الْمُصِیبَةِ بِمَوْتِ النَّبِیِّ ص وَ هِیَ مَهْمُومَةٌ مَغْمُومَةٌ مَحْزُونَةٌ مَکْرُوبَةٌ کَئِیبَةٌ حَزِینَةٌ بَاکِیَةُ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةُ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَ حِینَ تَذْکُرُهُ وَ تَذْکُرُ السَّاعَاتِ الَّتِی کَانَ یَدْخُلُ فِیهَا عَلَیْهَا فَیَعْظُمُ حُزْنُهَا»[1]
روایت شده است که فاطمه سلاماللهعلیها پس از رحلت پیامبر صلّیاللهعلیهوآله همواره (از شدت درد) سر خود را (با دستار) میبست و جسمش لاغر و ناتوان شده بود، از شدت مصیبت وفات پیامبر (ص) قامتش خم شده بود، بسیار محزون و اندوهگین شده بود، همواره گریان و دل سوخته بود. هر از گاهی از هوش میرفت و بى خود مى شد، مخصوصا هرگاه پیامبر (ص) را به خاطر مى آورد و از ساعاتى که پیامبر به دیدن او مى آمد یاد مى کرد و در آن هنگام اندوهش بیشتر مى شد.
سخن از عبادت علی علیهالسلام است؛ همان عبادتی که حضرت سید الساجدین علیهالسلام- با آن عبادات معروف- دربارهاش میفرماید:
عبادتی عند عبادة جدی کعبادة جدی عند عبادة رسول الله ص»[1] (عبادت من در مقایسه با عبادت جدم- علی علیهالسلام- مثل عبادت جدم- علی علیهالسلام- در مقایسه با عبادت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله است)؛ یعنی عبادت علی (ع) از عبادت منٍ زین العابدین برتر بود!
علی (ع) با این عبادت بینظیر را فقط کسی میتواند همراهی کند که همکفو او باشد و او کسی نبود جز حضرت فاطمه سلاماللهعلیها.
علی (ع) در صبح بعد از شب عروسیاش با فاطمه (س)، وقتی در برابر این سؤال رسول خدا (ص) قرار میگیرد که ای علی همسرت را چگونه یافتی؟»، پاسخ میدهد:
نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[2] (چه خوب یاوری است فاطمه براى اطاعت خداوند).
آری، همیاری همسران و کمک به همدیگر در پیمودن مسیر بندگی و عبودیت، مهمترین درسی است که از سیرهی حضرت علی و حضرت فاطمه علیهماالسلام باید آموخت.
[1] شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج1 ؛ ص27؛ 10جلد، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی - قم، چاپ: اول، 1404ق
[2] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج3، ص 356؛ ابن شهر آشوب، 4جلد، علامه - قم، چاپ: اول، 1379 ق.
وقتی پای اطاعت از خدا در میان باشد، فاطمه سلاماللهعلیها مطیعترین افراد است و وقتی پای تکریم و احترام نسبت به رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله در میان باشد، باز هم فاطمه (س) پیشقدمترین افراد است.
از آن بانوی بزرگوار روایت شده که: وقتى آیهی لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً»[1] (آن چنان که یکدیگر را صدا مىزنید، پیامبر را صدا مزنید) نازل شد، هیبت رسول خدا (ص) و عظمت او مانع از آن شد که من ایشان را پدر» صدا کنم؛ بلکه آن حضرت را یا رسول الله» خطاب میکردم. ایشان در زمانى که او را با این عنوان مورد خطاب قرار مىدادم، سه مرتبه از من اعراض نمود؛ آنگاه رو به من کرد و فرمود:
اى فاطمه! این آیه دربارهی تو و اهل بیت و نسل تو نازل نشده است؛ زیرا تو از من و من از تو هستم. بلکه این آیه در بارهی جفاکاران متکبر قریش نازل شده است. تو از این پس مرا پدر» خطاب کن؛ زیرا این کلمه نزد من محبوبتر است و خدا را بیشتر خوشنود مینماید».[2]
آری! تکریم رسول خدا (ص) و حفظ حرمت ایشان، درسی است که از حضرت فاطمه (س) باید آموخت.
[1] سوره نور، آیه 63
[2] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج3، ص320؛ ابن شهر آشوب، 4جلد، نشر علامه - قم، چاپ: اول، 1379 ق (روایت از امام صادق علیه السلام)
از عایشه (همسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله) نقل شده که:
فاطمه (سلامالله علیها) در دوران مریضی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در بیماریِ آخرِ پیغمبر، نزد آن حضرت آمد و با ایشان درگوشی نجوا کردند. در این هنگام فاطمه (س) گریه کرد. دوباره درگوشی با هم صحبت کردند و این بار فاطمه (س) لبخند زد.
عایشه میگوید: از فاطمه (س) علت گریه کردن و خندیدنش را جویا شدم. ولی فاطمه از بیان قضیه خودداری کرد و فرمود: إِنِّی إِذَا لَبَذِرَةٌ» (اگر بگویم، افشاکنندهی سر رسول خدا ص خواهم بود).
بعد از رحلت رسول خدا (ص) هم باز دوباره از ماجرای آن روز سؤال کردم. آن حضرن این بار ماجرا را تعریف کرد و فرمود:
أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَیِّتٌ فَبَکَیْتُ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ أَلْحَقُ بِهِ فَضَحِکْت»:[1]
رسول خدا (ص) خبر وفات خودش را به من داد و این موجب گریهی من شد. سپس به من خبر داد که من اوّلین شخص از خانوادهی او خواهم بود که به او ملحق خواهم شد. این خبر مرا خوشحال کرد و خندیدم.
[1] بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ج 2، ص 253؛ طبرى آملى، متوفی 553 ق، المکتبة الحیدریة، چاپ نجف، 1383 ق، چاپ دوم
دربارهی فضیلت حضرت فاطمه سلاماللهعلیها، کلام جالب و بینظیری از عایشه (همسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله) نقل شده است و آن این که:
مَا رَأَیْتُ أَحَداً کَانَ أَشْبَهَ کَلَاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فَاطِمَةَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَیْهَا فَأَخَذَ بِیَدِهَا وَ قَبَّلَ یَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ»[1]
من ندیدم هیچ کس را که از حیث حرف زدن و صحبت کردن، به اندازهی فاطمه (سلامالله علیها) به رسول خدا (ص) شبیهتر باشد. وقتی جناب فاطمه (س) به منزل رسول خدا (ص) وارد میشد، آن حضرت به فاطمه خوشآمد میگفت و به پای او برمیخاست و دست فاطمه را میبوسید و او را در جای خودش مینشاند.
این روایت در کتب متعدد و معتبر اهل سنت نیز نقل شده است؛ مثل: الأدب المفرد (محمد بن إسماعیل البخاری، متوفی۲۵۶ق)، ج1، ص326، حدیث947؛ سنن أبی داود (متوفی ۲۷۵ق، ج4)، ص355، حدیث5217؛ سنن الترمذی (متوفاى ۲۹۷ق)، ج5، ص700، حدیث3872؛ سنن النسائی الکبرى (متوفی 303ق)، ج5، ص96، حدیث8369؛ فضائل الصحابة للنسائی، ج1، ص78؛ المستدرک على الصحیحین (الحاکم النیسابوری، متوفی 405 ق)، ج 3، ص 174.
[1] بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ج 2، ص 253؛ طبرى آملى، متوفی 553 ق، المکتبة الحیدریة، چاپ نجف، 1383 ق، چاپ دوم
احسان و بخشش به دیگران فضیلت است؛ ولی فضیلت برتر از آن بخشش چیزی است که خود انسان به آن چیز نیاز دارد. به همین جهت است که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[1] (هرگز به نیکى نخواهید رسید تا از آنچه دوست مىدارید انفاق کنید
اهل بیت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله نمونه کامل انسانهایی بودند که به این فضیلت آراسته بودند و از آنچه خوشان به آن نیاز داشتند، به دیگران انفاق کردند. ماجرای اطعام مسکین و یتیم و اسیر که در ذیل آیه 7 و 8 سوره انسان[2] آمده است، نمونهای از این ایثار و از خودگذشتگی اهل بیت علیهمالسلام است.
روایت شده: مردى نزد رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله آمد و از گرسنگى شکایت کرد. پس پیامبر کسی را به خانه هاى همسرانش فرستاد (تا از آنان برای فقیر غذا بگیرد) و آنان گفتند: جز آب چیزى نداریم.
پیامبر فرمود: چه کسى این مرد را امشب میهمان مىکند»؟ على علیهالسلام گفت: من یا رسول اللّه»، سپس نزد فاطمه سلاماللهعلیها آمد و از او پرسد: ای دختر رسول خدا (ص)از خوراکیها چه چیزی در خانه داریم؟
فاطمه (س) پاسخ داد: مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصِّبْیَةِ لَکِنَّا نُؤْثِرُ ضَیْفَنَا» (نزد ما جز غذاى بچه ها چیزى نیست، ولى ما آن را به مهمانمان مى دهیم).
على (ع) فرمود: یَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ، نَوِّمِی
الصِّبْیَةَ، وَ أَطْفِئِی الْمِصْبَاحَ» (ای
دختر رسول خدا؛ بچه ها را بخوابان و چراغ را خاموش کن). [3]
فاطمه س نیز چنین کرد و در تاریکی غذای خود را به مهمان دادند تا مهمان متوجه نشود میزبان چیزی برای خوردن ندارد!
ابوالفتوح رازی مفسر نامدار شیعه (متوفی 556 هجری قمر) نیز حکایت فوق را با مقداری تفاوت نقل کرده است.
[5]
[1] سوره آلعمران، آیه 92
[2] یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً (سوره انسان، آیه 7 و 8)
[3] الأمالی مرحوم شیخ طوسی، ص 185؛ 1جلد، دار الثقافة - قم، چاپ اول، 1414ق.
[4] [دیگران را] بر خویشتن مقدم مىدارند هرچند خود دچار تنگدستى باشند.
[5] روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج19، ص 123؛ ابوالفتوح رازى، 20جلد، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى - مشهد مقدس، چاپ اول، 1408 ه.ق.
بیجهت نیست که فاطمه سلاماللهعلیها أُمّ أبیها» (مادر پدرش) نامیده شد؛ چرا که رفتار آن حضرت با پدرش رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله در ایثار و ازخودگذشتگی بمانند رفتار یک مادر نسبت به فرزندش است.
زمخشرى که یکى از مفسرین بزرگ اهل تسنن است، در تفسیر کشاف روایت کرده:
عن النبی صلى اللَّه علیه و سلم أنه جاع فی زمن قحط فأهدت له فاطمة رضى اللَّه عنها رغیفین و بضعة لحم آثرته بها»[1]
در زمانى که قحطى رخ داده بود، فاطمه (س) پدرش رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله را بر خویشتن مقدم داشت و دو چانه خمیر نان و یک تکه گوشت براى آن حضرت فرستاد.
[1] الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج1، ص 358؛ زمخشرى، 4جلد، دار الکتاب العربی - بیروت، چاپ سوم، 1407 ه.ق.
ایثار و ازخودگذشتگی نسبت به همسر و فرزندان، یکی از سیرههای حضرت فاطمه سلاماللهعلیها بود.
روایت شده که روزی على علیهالسلام به فاطمه سلاماللهعلیها فرمود: آیا طعامى براى خوردن داریم؟
فاطمه سلاماللهعلیها پاسخ داد: نه، به حقّ خدایى که پدرم را به پیامبری گرامى داشت و تو را به جانشینى او برگزید، چیزى در خانه نداریم و دو روز است که چیزى نخورده ایم و مقدار کمى غذا در خانه بود که آن را هم براى تو و فرزندانمان اختصاص دادم و خودم از خوردن آن خوددارى نمودم».
على علیهالسلام فرمود: چرا مرا آگاه ننمودى تا غذایى تهیه نمایم؟!
فاطمه سلاماللهعلیها پاسخ داد: یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنْ إِلَهِی أَنْ تُکَلِّفَ نَفْسَکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْه»:[1] (یا اباالحسن! من از پروردگار خویش خجالت میکشم از تو چیزى بخواهم که براى تو مقدور نباشد).
چند خصلت از اخلاق حسنهی حضرت فاطمه سلاماللهعلیها که از این روایت برداشت میشود:
1. ایثار و ازخودگذشتگی؛ در آنجا که به امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب کرد: مقدار کمى غذا در خانه بوده است که آن را هم براى تو و فرزندانمان اختصاص دادم و خود از خوردن آن خوددارى نمودم».
2. اخلاص در ایثار؛ بطوری که تا زمان پرسش حضرت علی علیهالسلام از موجودی طعام در منزل، ازخودگذشتگی خود را ابراز نکرده بود.
3. ادب در مقابل همسر؛ آن حضرت برای حفظ کرامت و حرمت همسرش، نه نیاز خود و خانوادهاش به طعام را ابراز کرد و نه حرفی از اختصاص دادن سهم خود به حضرت علی و حسنین علیهمالسلام زد.
4. انصاف و عدالت؛ آن حضرت چیزی که تأمین آن برای همسرش مقدور نبود را از او نخواست.
5. حیا از پروردگار؛ از آنجا که حفظ حرمت و کرامت همسر و خودداری کردن از تحمیل هزینه بر همسر، خواست و دستور پروردگار است، آن حضرت اطاعت از این دستور خداوند را بهمعنی حیاء از پروردگار میدانست.
از أُمُّ سَلَمَة (همسر بزرگوار رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) روایت شده که (پس از هجرت رسول خدا ص به مدینه) آن حضرت با من ازدواج کرد و رسیدگی به امور دخترش (فاطمه سلاماللهعلیها) را به من واگذار کرد. من نیز او را راهنمایی کرده و آداب را به وی میاموختم.
ام سلمه در ادامه میگوید:
وَ کَانَتْ- وَ اللَّهِ- آدَبَ مِنِّی، وَ أَعْرَفَ بِالْأَشْیَاءِ کُلِّهَا»[1]
به خدا قسم که فاطمه سلاماللهعلیها نسبت به آداب از من مؤدّبتر بود و نسبت به همهی مسائل و امور از من داناتر بود.
روح و جسم لطیف زن، نعمتی الهی است که باعث ایجاد انگیزه در مرد برای ازدواج و انس با او میشود؛ به طوری که اگر این جذابیت نه نبود، کمتر کسی حاضر به ازدواج و تشکیل خانواده و تکثیر و تربیت فرزند در سایهی این خانواده میشد.
با این وجود، همین جذابیت نه اگر در پوشش و محدودیت قرار نگیرد و در مقابل مردان اجنبی عیان گردد، آتش هوس مردان اجنبی را برمیانگیزد و آنان را به سمت به حریم زن سوق میدهد. اینجاست که زن ارزش والای انسانی خود را از دست میدهد و ارزشی جز وسیلهی کامیابی جنسی مردان نخواهد داشت.
از اینجا معلوم میشود که چرا حضرت فاطمه سلاماللهعلیها نسبت به در امان بودن از مراوده با مردان بیگانه آنچنان خوشنود میشود که اندازه خوشحالی آن حضرت را کسی جز خدا نمیداند.
از امام محمّد باقر علیهالسّلام روایت شده که:
حضرت على و حضرت فاطمه علیهماالسّلام از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله تقاضا نمودند که آن حضرت وظیفهی هر کدام را در زندگی مشترکشان تعیین نماید.
رسول خدا (ص) کارهای داخلى منزل را بر عهده فاطمه (س) نهاد و کارهاى خارج از منزل را بر عهده حضرت على (ع) گذاشت.
فاطمه (س) خشنودی خود نسبت به این تقسیم کار توسط رسول خدا (ص) را اینچنین ابراز کرد که:
فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ»[1]
هیچ کس جز خداوند نمىداند که من چقدر خوشحال شدم از اینکه رسول خدا (ص) کارهاى بیرون از خانه را بر عهده من قرار نداد و مرا از مراوده با مردان در امان داشت.
از خودتون خونه دارید؟ ماشین دارید؟ درآمد ثابت چی، حقوق خوب میگیرید؟!
و دهها سؤال از این قبیل پرسشها که امروزه وقتی جوانی به خواستگاری دختری میرود در بعضی از موارد از او پرسیده میشود؛ و حال آنکه هیچیک از این سؤالها مورد تأیید شرع و سنت انبیاء و ائمه علیهمالسلام نبوده است.
آنچه در دین مبین اسلام برای انتخاب شوهر اهمیت دارد، بهرهمندی مرد از ایمان و تلاش او برای تأمین لوازم زندگی است.
وقتی حضرت علی علیهالسلام، فاطمه سلاماللهعلیها را از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله خواستگاری کردند، آن حضرت از امکانات دنیوی چیزی غیر از زره نداشتند.[1]
از امام باقر علیهالسلام روایت شده که
لَمَّا تَزَوَّجَ عَلِیٌّ فَاطِمَةَ ع بَسَطَ الْبَیْتَ کَثِیباً وَ کَانَ فِرَاشُهُمَا إِهَابَ کَبْشٍ وَ مِرْفَقَتُهُمَا مَحْشُوَّةً لِیفاً وَ نَصَبُوا عُوداً یُوضَعُ عَلَیْهِ السِّقَاءُ فَسَتَرَهُ بِکِسَاءٍ»[2]
وقتی حضرت على با حضرت زهرا ازدواج کرد در کف خانهاش شن گسترده بود و فرش آنها پوست گوسفندى و بالش آنها پوستى آکنده از لیف خرما بود و چوبى هم بدیوار زده بودند که بند مشک را بدان مىآویختند و پوشش على (ع) کسائى بود.
از حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام نیز روایت شده که فرمود:
أَدْخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ عَلَى عَلِیٍّ ع وَ سِتْرُهَا عَبَاءٌ وَ فَرْشُهَا إِهَابُ کَبْشٍ وَ وِسَادَتُهَا أَدَمٌ مَحْشُوَّةٌ بِمَسَد»[3]
رسول خدا (ص)، فاطمه (س) را در حالى به خانهی على (ع) فرستاد که پوشاک آن بانو یک عبا و فرش او یک پوست گوسفند و متکاى وى یک پوست بود که از لیف پر شده بود.
برای اینکه نسبت به چگونگی رفتار حضرت فاطمه سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام و میزان اطاعتپذیری او از آن حضرت آگاهی بیابیم کافی است به روایتی از امام بقر علیهالسلام توجه کنیم.
در این روایت آمده است که: در جریان طعام دادن اهل بیت علیهمالسلام به مسکین و یتیم و اسیر که در ذیل آیه 7 و 8 سورهی انسان ذکرشده است، هنگامی که مسکینی بر در خانهی اهل بیت آمد و از ایشان طلب طعام کرد، حضرت علی علیهالسلام از فاطمه سلاماللهعلیها خواست تا از آنچه در منزل دارند به مسکین انفاق کند.
پاسخی که حضرت فاطمه سلاماللهعلیها به امیرالمؤمنین علیهالسلام دادند بسیار جالب و قابل تأمل است. آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین عرضه داشتند:
أَمْرُکَ سَمْعٌ یَا ابْنَ عَمِ وَ طَاعَة»[1] (اى پسر عمو! فرمان تو شنیدنى و مورد اطاعت است).
امیرالمؤمنین علیهالسلام هم امام حضرت فاطمه سلاماللهعلیها بود و هم همسر ایشان و فاطمه سلاماللهعلیها اگرچه دختر دردانهی رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله بود ولی خود را مطیع امام و همسرش میدانست و این درس بزگی است از ولایتمداری آن حضرت و اطاعت پذیری ایشان از همسر.
پایان زندگی بر روی زمین خواه با برخورد شهاب سنگی بزرگ صورت بگیرد،
خواه با خاموش شدن خورشید رخ بدهد،
خواه با گسترش میکروبها و ویروسهای خطرناک اتفاق بیافتد،
و خواه اتفاقهای وحشتناک دیگر، پایان دنیا و اتمام زندگی بشر را رقم بزند،
فرقی نمیکند!
هیچ کدام از این سناریوها نمیتواند مانع از یک اتفاق بزرگ شود؛
اتفاقی که باعث گسترده شدن عدالت در دنیا خواهد شد.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:
قسم به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانى خواهد کرد که فرزندم مهدى در آن روز ظهور نماید.[1]
این روزها چقدر به یاد آیۀ هفتادوسوم سورۀ حج میافتم!
ویروسی کوچک که حتی به چشم هم دیده نمیشود، همۀ علم و قدرت بشر قرن بستویکم را به چالش کشیده است!
بترسیم از گناهانمان که اگر عذاب الهی را نازل کند، کسی توان مقابله با آن را نخواهد داشت.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاء»
یادش بخیر!
وقتی میدیدیم معلم به همکلاسیمان میگفت: تو با بقیه فرق داری، من از تو انتظار بیشتری دارم».
چقدر حسرت میکشیدیم کسی هم ما را اینجور تحویل بگیرد!
چقدر دوست داشتیم کسی نگران ما میشد!
فخر میکردیم که فلانی برای بهتر شدنمان ما را توبیخ و حتی تنبیه کرده.
دلگیر نشوید اگر این روزها سهممان از بلا بیشتر شده است؛
خدا بیشتر دوستمان دارد»!
از آیتالله شبیری زنجانی درباره جواز لعنت کردن یکی از نویسندگان شیعه که بعضی مطالب انحرافی دارد سؤال شد. ایشان پاسخ دادند:
در قیامت از من نمیپرسند که چرا او را لعنت نکردم؛ ولی درباره لعن او باید پاسخگو باشم
و چه حکیمانه فرمود پیامبر ص:
"کسى که شبهات (اموری که حرام بودنشان مشتبه است) را ترک کند، از محرمات نجات خواهد یافت".
گفت: برای شناخت حقیقت، قرآن ما را بس است و وجود امام ومی ندارد!
گفتم: هم داعش و هم شیعه و سنی، قرآن واحد دارند؛ درحالیکه هرکدام خود را پیرو قرآن میداند و با قرآن علیه دیگران احتجاج میکند! اگر قرآن کفایت میکند چرا این همه اختلاف در فهم قرآن وجود دارد و از کجا معلوم کدام تفسیر مطابق واقع است؟!
پس باید امامی باشد تا تفسیر حقیقی قرآن
را بیان کند. [1]
[1] قال الامام الصادق علیهالسلام:فَنَظَرْتُ فِی الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ یُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئُ وَ الْقَدَرِیُّ وَ اِّنْدِیقُ الَّذِی لَا یُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى یَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا یَکُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَیِّم» (الکافی، چاپ إسلامیة، ج1، ص 169)
خداوند در قرآن کریم میفرماید: بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین»؛ یعنی: آنچه خداوند براى شما باقى گذارده (از سرمایه هاى حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید.
منظور از بَقِیَّتُ اللَّهِ» سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع که از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، بَقِیَّتُ اللَّهِ» محسوب مى شود.
از آنجا که حضرت مهدى (عج) آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابى پس از قیام پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است یکى از روشنترین مصادیق بقیة اللّه» مىباشد و از همه به این لقب شایسته تر است، بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان است و در روایات متعددى به آن اشاره شده است.
(منبع: برگزیدهی تفسیر نمونه)
کرونا از تو متشکریم!
بابت دلتنگی نسبت به اقوام و دوستانی که اگر تو نبودی جای خالیشان را احساس نمیکردیم،
بابت خانهنشینی و نشستن در کنار عزیزانمان که اگر تو نبودی به این راحتی ایجاد نمیشد،
بابت دانستن ارزش نماز جماعاتی که در چند قدمی منزلمان برگزار میشد ولی ما شرکت نمیکردیم،
بابت اشتیاق نسبت به زیارت بانوی کرامت که تا به حال از آن غافل بودیم،
بابت حسرت کشیدن نسبت به شرکت در روضهها و هیئاتی که تا به حال قدرشان را نمیدانستیم.
کرونا از تو متشکریم، بابت دانستن قدر سلامتی، بابت درک اینکه چقدر راحت نفس میکشیم!
بهراستی، قدر یک چیز را کسی میداند که آن چیز را از دست داده باشد!
چشمت، گوشت، شامهات، چشاییات، لامسهات و خلاصه تمامی حواست اگر بدون هیچ عیب و نقصی هم کار کنند، یک چیز که نداشته باشی، همهی آنها لنگ خواهند بود!
عقل که نداشته باشیم، میشویم سیستم بدون پردازنده، میشویم مدسهی بی مدرّس، میشویم لشکر بیفرمانده!
امام یعنی همین!
خدایی که برای حواس ما امامى گذاشته تا ادراک آنها را تصحیح کند، چطور ممکن است همه این خلائق را در شک و سرگردانى و اختلاف وابگذارد و امامى براى آنها معین نکند»؟![1]
[1] مناظرهی هشام بن حکم (شاگرد امام صادق علیهالسلام) با عمروبن عبید؛ الکافی (طبع اسلامیه)، ج1، ص 170
ما را ببخش!
بابت اوقاتی که تو را دیدیم و نشناختیم،
بابت بهانههایی که به دست ما دادی تا به تو نزدیک شویم ولی ما آنها را ضایع کردیم،
بابت دلهایی که محبت ما را در آنها انداختی ولی ما آن دلها را شکستیم،
بابت نعمتهایی که به یُمن وجودت به ما ارزانی شد ولی ما آنها را در خلاف رضای تو خرج کردیم،
و بابت تمام الطافی که در حق ما نمودی ولی ما قدر آنها را ندانستیم.
آمدی نبودیم! ما را به خوبی خودت ببخش.
شخصی به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: دو آیه در قرآن خدا است که آنها را مى جوئیم ولی نمى یابیم!
حضرت فرمودند: آن دو آیه کدام هستند؟
عرض کرد: قول خدا عز و جل که میفرماید: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[1] (مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم). ما او را مىخوانیم ولی اجابتى دریافت نمى کنیم!
حضرت فرمودند: به نظر تو خداوند وعده خلافى مىکند؟
عرض کرد: نه.
فرمود: پس چرا دعا مستجاب نمیشود؟
عرض کرد: نمى دانم.
فرمود: ولى من به تو خبر مىدهم، مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا أَمَرَهُ ثُمَّ دَعَاهُ مِنْ جِهَةِ الدُّعَاءِ أَجَابَهُ » (هر کس خداوند عز و جل را در آنچه به او فرمان داده است اطاعت کند و سپس او را از جهت دعا بخواند، خدا او را اجابت خواهد کرد).
پرسید: جهت دعا (راه و روش دعا کردن) چیست؟
حضرت فرمودند: تَبْدَأُ فَتَحْمَدُ اللَّهَ وَ تَذْکُرُ نِعَمَهُ عِنْدَکَ ثُمَّ تَشْکُرُهُ ثُمَّ تُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ تَذْکُرُ ذُنُوبَکَ فَتُقِرُّ بِهَا ثُمَّ تَسْتَعِیذُ مِنْهَا فَهَذَا جِهَةُ الدُّعَاءِ» (روش دعا این است که خدا را حمد و ستایش کنى و نعمتهایى که به تو داده را به یاد آوری و سپس او را شکرگزارى نمایی و سپس بر پیامبر ص صلوات بفرستى و آنگاه گناهان خود را یاد کنى و به آنها اعتراف نمائى و سپس با توبه و پشیمانی از آن گناهان به خدا پناه ببرى؛ این راه دعا است).
سپس فرمود: آیه دیگر چیست؟
عرض کرد: قول خداوند عز و جل که میفرماید: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»[2] (هر چه را انفاق کردید، خدا عوضش را مىدهد و او بهترین روزىدهندگان است)؛ من انفاق مىکنم ولی عوضش را نمىبینم.
فرمود: به نظر تو خداوند عز و جل خلف وعده مى کند؟
عرض کرد: نه.
فرمود: پس چرا عوض انفاق را نمیبینی؟
عرض کرد: نمى دانم.
حضرت فرمودند: لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمُ اکْتَسَبَ الْمَالَ مِنْ حِلِّهِ وَ أَنْفَقَهُ فِی حِلِّهِ لَمْ یُنْفِقْ دِرْهَماً إِلَّا أُخْلِفَ عَلَیْهِ»[3] (اگر چنانچه هر یک از شما مالى را از راه حلالش به دست آورید و آن را در راه حلالش انفاق کنید و بابت هر درهمى که انفاق شده است، عوض داده میشود).
حضرت امام رضا علیهالسلام فرمودند:
مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاع»[1]
هر کس از خدا پروا داشته باشد (و او را نافرمانی نکند، خدا هیبتش را در دل مخلوقات میاندازد و در نتیجهی آن) از گزند دیگران ایمن خواهد بود و هر کس از خدا اطاعت کند، خدا دیگر مخلوقات را مطیع او میگرداند.[2]
آقای من!
حتی اگر ظاهر هم نباشی، جهان از وجود تو بیبهره نیست؛
مثل خورشید پشت ابر که حرارت و نورش را - ولو با شدت کمتر - از اهل زمین دریغ نمیکند؛
چراکه اگر این نور و حرارت ضعیف هم نبود، جهان را ظلمت فرامیگرفت و زندگی بر روی آن غیرممکن بود.
نقل شده که در هنگام تحویل سال، این دعا را بخوانید:
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَال»
[1]
صاحب کتاب ارشادالقلوب، تفسیر جالبی دربارهی أَحْسَنِ الْحَال» که در این دعا از خداوند متعال خواستاریم، نموده است. ایشان میفرماید:
بدان که بهترین حالات تو این است که زبانت را از غیبت و سخن چینى و حرفهاى بیهوده نگهدارى و زبانت را مشغول به ذکر کنى یا مشغول آموزش باشى زیرا که تعلیم و آموزش هم ذکر خداست».[2]
معلوم میشود که نگهداشتن زبان از سخنان ناروا و مشغول کردن آن به ذکر و آموزش معارف به دیگران، نقش مهمی در تبدیل کردن اوقات و احوال انسان به بهترین احوال دارد.
شاید در نظرتان این روزها چقدر دیر میگذرد!
حق دارید؛ کرونا همه را کلافه کرده است.
ولی در نظر من: نه؛ این روزها چقدر زود میگذرد!
چه روزهایی که انتظار میکشیدم تا ماه رجب و ماه شعبان برسد؟! اعتکافش، زیارترفتنهایش، مولودیههایش، شادیهایش؛ ولی وقتی میبینم همهی این روزها میگذرد و از بیشتر این شادیها محروم شدهام، با خود میگویم: کاش کرونا نبود؛ یا کاش تا الآن تمام شده بود!
ولی نه! این حرفها، قضاوتهای احساسی و کوتهبینانهی من است! همهی این بلایا تحت تدبیر حکیمانهی پروردگار حکیم است که من نسبت به حکمت آنها غافل هستم.
عیبی ندارد!
در خانه میمانیم و شادیمان را در منزلمان و در بین خانوادهی خودمان تقسیم میکنیم!
دستمان از حرم کوتاه شده؛ ولی دل که حرم خداست»[1]!
از مجالس شادی اهل بیت محروم شدهایم؛ ولی از شاد بودن به خاطر شادی اهل بیت»[2] که محروم نشدهایم!
ما را ببخش که سهممان از انتظار برای تو، محدود به جمعه ها شده است!
ما را ببخش که در پیچ و خم مشکلات زندگیمان، همچو تویی را فراموش کردهایم که ظهورش برطرفکنندهی تمامی گرفتاریهاست!
اگر میفهمیدیم ظهور تو چه مشکلات بزرگی را برطرف میکند، نه فقط جمعهها را و نه فقط تمام ایام هفته را، بلکه هر شب و روز را برای ظهورت انتظار میکشیدیم:
وَ تَوَقَّعْ أَمْرَ صَاحِبِکَ لَیْلَکَ وَ نَهَارَکَ»[1]
[1] ترجمه: هر شب و روز، منتظر امر [ظهور] صاحب [و امامت] باش» (فرمایش امام صادق علیهالسلام به حَمّاد بن عثمان؛ الإقبال بالأعمال الحسنة، ج1، ص 368)
چه بد است که به نبودنت عادت کردهایم،
شبیه نابینایی که به ندیدنش عادت کرده باشد!
عادت کرده باشیم یا عادت نکرده باشیم، دنیا یک چیز کم دارد:
حضور تو را»!
چیزی که بودنش به همهی نداشتههایمان میارزد و نبودنش همهی داشتههایمان را به چالش میکشاند.
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلَایَ یَا صَاحِبَ اَّمَان
چشمت، گوشت، شامهات، چشاییات، لامسهات و خلاصه تمامی حواست اگر بدون هیچ عیب و نقصی هم کار کنند، یک چیز که نداشته باشی، همهی آنها لنگ خواهند بود!
عقل که نداشته باشیم، میشویم سیستم بدون پردازنده، میشویم مدرسهی بی مدرّس، میشویم لشکر بیفرمانده!
امام یعنی همین!
خدایی که برای حواس ما امامى گذاشته تا ادراک آنها را تصحیح کند، چطور ممکن است همه این خلائق را در شک و سرگردانى و اختلاف وابگذارد و امامى براى آنها معین نکند»؟![1]
[1] مناظرهی هشام بن حکم (شاگرد امام صادق علیهالسلام) با عمروبن عبید؛ الکافی (طبع اسلامیه)، ج1، ص 170
ای همیـــشه حـــاضـــر!
غیبت تو، غیبتِ حضورت نیست؛ غیبت تو، غیبت ظهور تو است!
به قول فروغ بسطامی:
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
مگر میشود دنیا لحظهای از تو خالی باشد! تویی که بهانهی خلقت عالم هستی.
ظهور تو، ظهورِ حضورت خواهد بود!
فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّک»
در این دریای پر تلاطم دنیا که موجهای ضلالت و گمراهی از هر سو به سویمان هجمه آورده است، کشتی نجاتی خود را به دل دریا زده و برای نجات ما به سویمان آمده است. فقط کافیست که همّت کنیم و به این کشتی نجات تمسک کنیم.
الْفُلْکِ الْجَارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَهَا وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا»[1]
آنان که کشتى روان در موجهای دریا هستند که هر کس بر آن سوار شود ایمن میگردد و هر کس سوار نشود غرق مى گردد.
هر جور که حساب میکنم میبینم اگر از نعمتی برخوردار شدهام، اگر ایمانی در دلم باقی مانده است، اگر سر از ناکجاآبادها درنیاوردهام، من استحقاق آنها را نداشتهام.
اینجاست که ایمان میآورم کسی پشت پردهی غیب هوایمان را دارد؛ کسی که ایمانمان را، دنیایمان را و همهی زندگیمان را مدیونش هستیم.
ای حضرت صاحب!
چه نعمتهایی که به یُمن وجود تو از آنها بهرهمند شدهایم بیآنکه استحقاق آنها را داشته باشیم، چه دسیسههایی که برای ربودن ایمانمان کشیده شد ولی تو در امانمان داشتی، و چه بلاهای بزرگی که با دعای تو از ما دفع شد بیآنکه از آن خبری داشتهباشیم؛
امیدمان به تو است در این روزهای سخت؛ توئی که فرمودی:
ما شما را بى سرپرست رها نمى کنیم و یاد شما را فراموش نمى کنیم و اگر غیر از این بود، رنج و سختى و بلا بر شما نازل مى شد و دشمنان شما را نابود مى کردند».[1]
[1] إِنَّا غَیْرُ مُهْمَلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ لْأَعْدَاءُ» (توقیع شریف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به مرحوم شیخ مفید؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 903)
یادش بخیر، وقتی در مقابل چشم بزرگترمان بازی میکردیم! پشتمان گرم بود به اینکه کسی مراقبمان است؛ کسی که اگر زمین خوریم بلندمان میکند و اگر کسی زور گفت حقمان را میگیرد.
بیجهت نیست که اکنون هم همان حس کودکیم را دارم؛ چون تو مراقبم هستی؛ توئی که وقتی زمین میخورم دستم را میگیری و اگر صدایت میکنم یاریم میکنی؛ چرا که خودت فرمودی:
ما به اخبار شما علم و هیچ چیزی از احوال شما براى ما پوشیده نیست».[1]
[1] إِنَّا نُحِیطُ عِلْماً بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُم» (توقیع شریف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به مرحوم شیخ مفید؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 902)
چقدر دلبری میکند این ندای أشهد أن لا إله إلا الله»، وقتی که مؤذن نام تو را با تمام وجود از مأذنهها فریاد میکشد.
بیجهت نیست که حتی حکومتی غیر اسلامی نیز، بعد از سالها اجازه داده تا طنین نام تو از منارهها بلند شود؛
و جای تعجب نیست اگر غیر مسلمانی در صف نماز جماعت مسلمانان خاضعانه به سوی تو میایستد؛
پای گرفتاریها و شدائد که در میان باشد، فطرتها بیدار میشوند:
فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» (سوره روم: 30)
تو همان خدایی هستی که نوح علیهالسلام و همراهانش را از حادثه طوفان، ابراهیم علیهالسلام را از آتش نمرود، موسی علیهالسلام و بنیاسرائیل از شر فرعون، عیسى علیهالسلام را از دست دشمنان، محمد صلّیاللهعلیهوآله را از توطئهی شبانهی کفار مکه، لوط علیهالسلام را از شرّ قوم زشتکار، صالح علیهالسلام را از عذاب نازل شده بر قوم ثمود، ایوب علیهالسلام را از بیماریهای سخت و یونس علیهالسلام را از شکم ماهی نجات دادی.
سابقهی امدادهای تو به بندگانت، ما را به یاری و رحمت تو امیدوار کرده است.
گرفتاریها هرچقدر هم سخت باشند، در مقابل خواست و قدرت تو آسان خواهند شد:
ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَاب»[1]
قصیدهای غرّاء از مرحوم علّامه محمد حسین طباطبایی درباره دل کندن از غیر خدا و عشق و محبّت ورزیدن به جمال و جلال خداوند
همى گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مِهر دلدارها
پرستش به مستى است در کیش مِهر
برونند زین جرگه هشیارها
به شادىّ و آسایش و خواب و خور
ندارند کارى دل افکارها
بجز اشک چشم و بجز داغ دل
نباشد بدست گرفتارها
کشیدند در کوى دلدادگان
میان دل و کامْ دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها
چه حلّاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده هائى ز پندارها
ولى راد مردان و وارستگان
نیازند هرگز به مردارها
مَهین مِهر ورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان، تارها
بخون خود آغشته و رفته اند
چه گلهاى رنگین به جوبارها
***
بهاران که شاباش ریزد سپهر
بدامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبزه به هامون و دشت
زَنَد بارگه گل به گارها
نگارش دهد گلبنِ جویبار
در آئینه آبْ رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلوفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده غنچه را بادِ بام
هَزار آورد نغز گفتارها
به آواى ناى و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن
***
بیاد خَم ابروى گلرخان
بکش جام در بزم مِی خوارها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود
جهان که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابیست چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پاى این گل، بود خارها
پیاپى بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
منبع: مهرتابان، شرح احوال حضرت علامه طباطبایى رضوان الله علیه، ص 435 و 436
اصلاح خطاء بندگان در امور دینی به عنوان یکی از رسالتهای ائمه علیهمالسلام، مضون تعدادی از روایات است که دربارهی ضرورت وجود امام صادر شده است.
روایت شده که جمعى از اصحاب امام صادق علیهالسلام خدمت آن حضرت بودند و در میان آنها هشام بن حکم نیز حضور داشت. امام علیهالسلام از هشام خواست تا مناظرهاش با عمرو بن عبید را گزارش نماید. هشام سؤال خود از عمرو بن عبید را اینچنین بازگو کرد که:
از عمرو بن عبید پرسیدم آیا شما چشم دارید»؟ پاسخ داد آرى». پرسیدم: با چشم خود چه مى کنید»؟ پاسخ داد: با آن رنگ ها و اشخاص در خارج را مى بینیم».
پرسیدم آیا بینى هم دارى»؟ پاسخ داد: آری». پرسیدم با آن چه مى کنى»؟ پاسخ داد با آن بو استشمام مى کنم».
باز پرسیدم آیا شما دهان داری»؟ پاسخ داد آرى». پرسیدم: با آن چه مى کنید»؟ پاسخ داد: مزه ها را با آن مى چشم».
سؤال کردم آیا شما گوش دارید»؟ پاسخ داد آرى». پرسیدم: با آن چه مى کنید»؟ پاسخ داد: با آن صوت را مى شنوم».
پرسیدم آیا شما دل هم دارید»؟ پاسخ داد آرى». پرسیدم: با آن چه مى کنید»؟ پاسخ داد: هر آنچه با این اعضاء و حواسم بدان وارد مى شود را تمییز مى دهم». پرسیدم مگر این اعضاء درک کننده تو را از دل بى نیاز نمىکنند»؟ پاسخ داد نه». سؤال کردم چطور بى نیاز نمى کنند با اینکه همه درست و بى عیب هستند»؟! جواب داد: وقتى این اعضاء در چیزى که میبویند یا می بینند یا می چشند یا می شنوند تردید کنند در تشخیص آن به دل مراجعه میشود تا یقین پا بر جا شده و شک از بین برود». پرسیدم پس همانا خدا دل را براى رفع شک و تردید حواس قرار داده است»؟ گفت آرى». پرسیدم باید دل باشد و گرنه براى حواس یقین حاصل نمی شود»؟ گفت: آرى».
در این هنگام به او گفتم اى ابا مروان خداوند تبارک و تعالى حواس تو را بى امام رها نکرده و براى آنها امامى گماشته که ادراک او را تصحیح کند و در مورد شک، یقین به دست آورد. آیا ممکن است خدا همه این خلق را در شک و سرگردانى و اختلاف وابگذارد و امامى براى آنها معین نکند تا آنها را از شک و حیرت برگرداند در حالی که براى اعضاى تن تو امامى معین کرده تا حیرت و شک او را علاج کند»؟!
در اینجا عمرو بن عبید خاموش ماند و به من پاسخى نداد.
امام صادق علیهالسلام با شنیدن این پاسخ از هشام، خندهاى کرد و فرمود اى هشام، چه کسی این مطالب را به تو آموخته است»؟ هشام پاسخ داد اینها مطالبى بود که از شما یاد گرفتم و تنظیم کردم». امام فرمود: به خدا این حقیقتى است که در صحف ابراهیم و موسى (علیهماالسلام) نوشته شده است.[1]
یادش بخیر، وقتی در مقابل چشم بزرگترمان بازی میکردیم! پشتمان گرم بود به اینکه کسی مراقبمان است؛ کسی که اگر زمین خوریم بلندمان میکند و اگر کسی زور گفت حقمان را میگیرد.
بیجهت نیست که اکنون هم همان حس کودکیم را دارم؛ چون تو مراقبم هستی؛ توئی که وقتی زمین میخورم دستم را میگیری و اگر صدایت میکنم یاریم میکنی؛ چرا که خودت فرمودی:
ما به اخبار شما علم داریم و هیچ چیزی از احوال شما براى ما پوشیده نیست».[1]
[1] إِنَّا نُحِیطُ عِلْماً بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُم» (توقیع شریف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به مرحوم شیخ مفید؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 902)
این روزها چقدر ماجرای ابابیل و سپاه ابرهه برایم قابل درکتر شده است؛ پرندگانی کوچک با سنگریزههایی در منقار که سپاهی مجهز را از بین بردند؛
و عجیب نیست اگر ویروسی که وزن آن در کل دنیا پنج گرم است، زندگی بشر مدرن را مختل کرده باشد؛
این بیماری عالمگیر به خاطر گناهان بشر باشد یا یک آزمایش الهی فرقی نمیکند؛ یک چیز مسلم است:
پای قدرت خدا که در میان باشد، تمام موجودات آسمانها و زمین سرباز خدا میشوند:
وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[1]
حتماَ شما هم این خبر را شنیدهاید که مجموع وزن ویروس کرونا در کل دنیا فقط پنج گرم است»!
آری انسان ضعیف است؛ صاحب هر تکنولوژی و ثروتی هم که باشد، در مقابل خواست خدا عاجز است:
اگر
خدا به تو زیانى برساند، کسى جز او برطرف کنندهی آن نیست و اگر خیرى به تو برساند
پس او بر هر چیزى توانا است». [1]
[1] وَ إِنْ یَمْسَسْکَ
اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ
عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (سوره انعام: 17)
حیف که در آسانیها تو را فراموش میکنیم!
چقدر بد است که وقتی گرفتاریم به یاد تو میافتیم؛ تا مشکلی، مرضی و یا گرفتاری دیگری به سراغمان نیایده، سراغ دعا و توسل به درگاه تو را نمیگیریم. غافل از اینکه تو همان خدایی هستی که آسانیها در سایهی لطف آسان شدهاند؛ وگرنه همان رفاه و گشایشها میتوانست تبدیل به گرفتاری و مشکلات بزرگی شود.
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاء»[1]
لغو برنامههای ورزشی، کم کردن دید و بازدیدها و گشت و گذارها و گذراندن بیشتر ساعات شبانهروز در خانه، همگی نمونههایی از برنامههای روزانهی خیلی از افراد بود که محدود کردن و کنار گذاشتن آنها شاید برایشان غیر قابل باور بود؛ ولی با گسترش ویروس کرونا مجبور شدند این برنامهها را محدود کنند.
هرچند این ویروس منحوس خسارات زیادی را برای مردم دنیا به بار آورده است، ولی یک چیز را برای آنان اثبات میکند و آن اینکه:
میتوان با سختیها کنار آمد و در شرایط سخت برنامهی زندگی را مدیریت کرد و اینکه میتوان عادتهای غلط، پرهزینه و یا غیرضروری را کنار گذاشت.
اباصلت هروى مى گوید: جمعه آخر ماه شعبان خدمت امام رضا (علیهالسلام) رسیدم.
حضرت فرمود: اى اباصلت! اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعه آخر ماه است،
پس تقصیرها و کوتاهى هاى گذشته را در بقیّه این ماه جبران کن، و به آنچه براى تو سودمند است روى آور؛
بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما، تا وقتى که ماه رمضان داخل مى شود، خود را براى خدا خالص ساخته باشى؛
و هر دَیْن و امانتى بر عهده دارى، ادا کن و کینه هر کس که در دل دارى بیرون نما و گناهانى را که انجام مى دادى ترک کن؛
و از خدا بترس و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکّل نما، که هر کس بر خدا توکّل کند، خداوند امور او را کفایت مى نماید؛
و در بقیه این ماه این دعا را بسیار بخوان:
اَللّـهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ، فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»
(خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده اى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان)
امام(علیهالسلام) در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بنده هاى بسیارى را در ماه شعبان از آتش جهنّم آزاد مى گرداند.
(مفاتیح نوین)
شاید یک دلیل اینکه انسان را انسان» نامیدهاند، نسیان و فراموشکار بودن او باشد. [1]
چارهی فراموشی، یادآوری مکرر است؛ اینکه مدام انسان چیزی که برایش اهمیت دارد را متذکر شود تا آن را فراموش نکند.
و چه چیزی مهمتر از خدا و دستوراتش!
حال که قرار است مسئلهای به این مهمی را مدام یادآوری کنیم تا فراموشش نکنیم، قرائت قرآن بهترین راه است؛
قرآنی که امام صادق علیهالسلام آن را عهدنامهای بین انسان و خدایش نامید و فرمود:
قرآن عهد خداوند و فرمان او است بر خلقش پس سزاوار است براى شخص مسلمان که در این عهد و فرمان خدا نظر افکند و روزى پنجاه آیه از آن بخواند».[2]
[1] به اعتقاد کوفیّون، انسان مشتق از نیسان است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص 173)
[2] الکافی، ج2، ص 609؛ کلینى؛ نشر دار الکتب الاسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
قرار نیست مردم هر طور فکر کنند و هر طور رفتار نمایند، ما هم همانطور فکر و رفتار داشته باشیم. راحت بگویم: همرنگ جماعت شدن برای رسوا نشدن» سخن کاملاً غلطی است.
مهم این است که عقیده و مسلک حق را تشخیص بدهیم؛ آنوقت است که دیگر همراهی یا عدم همراهی دیگران مهم نخواهد بود.
نمونهی کامل کسانی که مسیر حق را انتخاب کردند و بدون اینکه دیگران او را همراهی کنند بر این مسیر استقامت نمودند، حضرت ابراهیم علیهالسلام بود. تا جایی که خداوند در قرآن کریم، آن حضرت را یک امّت» نامیده و میفرماید:
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کاَنَ أُمَّةً»[1]
از امام باقر علیهالسلام نیز روایت شده که دربارهی این آیه فرمودند:
ابراهیم (علیهالسلام) به این خاطر امت دانسته شده است که آن حضرت بر دینی بود که هیچکسی بهغیراز او متدین به آن دین نبود؛ به همین خاطر ابراهیم (علیهالسلام) امت واحده نامیده شده.[2]
[1] ابراهیم (بهتنهایی) امّت بود (سوره نحل، آیه 120)
[2] تفسیر القمی؛ ج1؛ ص 392؛ نشر دار الکتاب - قم، چاپ: سوم، 1404 ق.
دو مورد از اصطلاحاتی که در رسالههای توضیحالمسائل و مسائل شرعی فراوان با آنها مواجه میشویم، اصطلاح مسافت شرعی» و اصطلاح حدّ تَرَخُّص» است.
مسافت شرعی» مقداری است که لازم است مسافری که سفرش (رفت و برگشتش) به اندازهی آن مسافت یا بیشتر از آن است، نماز ظهر و عصر و عشا را شکسته به جا آورد و نباید روزه بگیرد (مشروط به اینکه شرایط دیگر مسافر شرعی را نیز داشته باشد).
این مسافت، هشت فرسخ است و برابر با حدود 44 کیلومتر (براساس نظرات مختلف مراجع) میباشد.[1]
حدّ تَرَخُّص» جایى است که از آنجا دیوار شهر را دیده نمیشود و اذان شهر به گوش نمیرسد.
کسى که قصد سفر شرعی (رفت و برگشت مجموعاً هشت فرسخ و بیشتر) را دارد ، اگر به جایى برسد که دیوار شهر را نبیند و اذان آن را نشنود باید نماز را شکسته بخواند و روزهاش را افطار نماید، اگر چه هنوز به مسافت شرعی (حدود 22 کیلومتر) نرسیده باشد.[2]
بعضی کارها مثل تُف سربالا» است و ضررش به خود انسان برمیگردد.
بازگویی عیوب همسر در نزد دیگران نیز از مسائلی است که ضررش به خود شخص برمیگردد؛
مثل لباسی که درآوردنش از بدن، باعث عیان شدن عیوب خود شخص میشود؛
و بیجهت نیست که خداوند در قرآن کریم هر یک از زن و شوهر را لباس» همدیگر معرفی کرده است:
هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره: 187).
عیوب همسرمان را بپوشانیم!
ویروسی به نام کرونا، همهی دنیا را بسیج کرده تا برای مقابله با این تهدید بزرگ، هر چه زودتر واکسن آن را بسازند. غافل از اینکه ویروسی به مراتب بزرگتر از آن، از همان ابتدای خلقت انسان، در کمین او نشسته است؛ با این تفاوت که خداوند واکسن این ویروس بزرگ را همزمان با خلقت انسان به او معرفی کرده است:
ویروسی به نام شیطان» و واکسنی به نام عبودیت»!
همان روزی که شیطان از دستور خداوند مبنی بر سجده کردن به آدم سرپیچی کرد، وعده داد که در کمین انسان خواهد نشست و او را منحرف خواهد کرد؛
ولی خداوند این ادعای شیطان را چنین پاسخ فرمود که:
إِنَّ عِبَادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»[1]
آری کسی با بندگی برای خداوند، خود را واکسینه کرد، از تهدیدات ویروس شیطان در امان خواهد ماند؛
و بندگی یعنی اطاعت از دستورات مولا و ترک معصیت او.
گاهی اتفاق میافتد که فردی در غیر از ماه مبارک رمضان، در طول روز چیزی نخورده و نمیآشامد و هیچ کاری که از مبطلات روزه محسوب میشود را هم مرتکب نمیشود.
سؤال این است که آیا این شخص میتواند، بدون اینکه از اول نیت روزه داشته باشد، ادامهی روز را نیت روزهی مستحبی نماید؟
پاسخ: یکی از تفاوتهای روزهی مستحبی با روزهی مباه مبارک رمضان این است که وقت نیت روزهی مستحبی توسعه دارد؛ به عبارت دیگر وقت نیت روزۀ مستحبى از اول شب است تا موقعى که به اندازۀ نیت کردن به مغرب وقت مانده باشد.
بنابراین اگر کسی تا موقعى که به اندازۀ نیت کردن به مغرب وقت مانده، کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده باشد و نیت روزۀ مستحبى کند، روزۀ او صحیح است.
منبع: توضیح المسائل مراجع، جلد 1، ص 881، مسأله 1553؛ نشر دفتر انتشارات اسلامى قم، چاپ هشتم، 1424 ه ق
به نظر مراجع محترم تقلید، اگر روزهدار بهقدری تشنه شود که بترسد از تشنگى بمیرد یا مبتلا به مرض و سختی شدید شود، مىتواند بهاندازهای که از مردن نجات پیدا کند آب بیاشامد.
سؤال اول: حال که ناچار است به مقدار ضرورت آب بخورد، آیا در این صورت روزه باطل است؟
پاسخ: بله روزهی این شخص باطل است؛ هرچند به خاطر باطل کردن روزه مرتکب گناهی نشده است.
سؤال دوم: حال که روزهی این شخص باطل شده است، میتواند در ادامهی روز مرتکب کارهای دیگری که روزه را باطل میکنند شود؟
پاسخ: اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیۀ روز از بهجا آوردن کارى که روزه را باطل مىکند خوددارى نماید.
نکته: به نظر آیتالله شبیری زنجانی، بنا بر احتیاط، در روزۀ واجب غیر ماه رمضان نیز در بقیۀ روز از بهجا آوردن کارى که روزه را باطل مىکند خوددارى نماید.
منبع: توضیح المسائل مراجع، جلد 1، ص 894، مسئله 1581؛ نشر دفتر انتشارات اسلامى قم، چاپ هشتم، 1424ه ق
عرفان میخواهی؟ سیر و سلوک میخواهی؟ تقرّب به خدا را میطلبی؟!
لازم نیست جای دوری بروی؛
خدا در همین نزدیکیهاست! در دل شکستهی مادری که از خودت رنجاندهای؛ در سفرهی خالی فقیری که در همسایگیات زندگی میکند؛ و در گشودن گره از زندگی شخص گرفتاری که مشکلش به یاری تو حل میشود.
خدا در همین نزدیکیهاست!
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ»[1]
[1] هرگاه بندگانم از تو درباره من بپرسند [که نزدیکم یا دور؟ بگو:] من نزدیک هستم (سوره بقره، آیه 186)
یکی از صفات نیکوکاران این است که از چیزی که خودشان دوستش دارند انفاق میکنند. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» [1]
(شما هرگز به حقیقت برّ و نیکى نمیرسید مگر اینکه ازآنچه دوست میدارید درراه خدا انفاق کنید) [2]
و الا انفاق کردن از چیزهایی که انسان تعلق و علاقهای نسبت به آنها ندارد چندان هنر نیست.
مصداق اتم این نیکوکاران، اهلبیت علیهمالسلام بودند؛ همان کسانی که سه روز روزه گرفتند و در هر سه روز هنگام افطار نیازمندی به در خانۀ آنها آمد و آنها باوجود نیاز به غذا، آن را به او دادند:
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً» [3]
(آنها غذاى خود را در عین اینکه به آن نیازمندند و دوست دارند به مسکین و یتیم و اسیر میدهند) [4]
در آیۀ فوق، ضمیر عَلى حُبِّهِ» به طعام» بازمیگردد؛ یعنى در عین اینکه علاقه به طعام دارند آن را انفاق میکنند. [5]
در احوال امام حسن مجتبی علیهالسلام نیز روایت شده آن حضرت در طول عمر خود، سه بار تمام اموال خود حتی کفشهایشان را نصف کردند و نصف آن را درراه خدا انفاق نمودند. [6]
[1] سوره آلعمران، آیه 92
[2] تفسیر نمونه، ج3، ص 2
[3] سوره انسان، آیه 8
[4] تفسیر نمونه، ج25، ص 352
[5] تفسیر نمونه، ج25، ص 352
[6] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص 461؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آلفضائل و مناقب امام حسن مجتبی علیهالسلام بیشمار است. در این مقاله به گوشهای از این مناقب اشاره میکنیم:
شبیهترین مردم به رسول خدا صلیالله علیه وآله بود.1
آن حضرت عابدترین و زاهدترین و افضل مردم بود.2
وقتی صحبت مرگ و قبر و قیامت میشد گریه میکردند.3
هرگاه امام مجتبی (ع) وضو میگرفت، تمام بدنش از ترس خدا میلرزید و رنگ چهرهاش زرد میشد.4
با پای پیاده به حج میرفتند و گاهی با پای .5
بیستوپنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت.6
با تهیدستان همسفره میشد. سر سفره آنان مینشست و مشغول خوردن شد.7
حلم و بردباری حضرت:
روایت شده که روزی یکی از غلامان حضرت جنایتی مرتکب شد که باید به خاطرش تأدیب میشد. وقتی حضرت دستور مجازاتش را دادند، غلام رو به حضرت نمود و آیه "والعافین عن الناس " را تلاوت کرد.
حضرت فرمود: تو را عفو کردم!
غلام در ادامه، آیه "والله یحب المحسنین " را تلاوت کرد.
حضرت فرمود: به خاطر خدا آزاد هستی و دو برابر (بیشتر) ازآنچه به تو میدادیم برایت خواهیم بخشید!8
نقل کردهاند که مردی شامی به مدینه آمد و حضرت را دید که بر مرکب سپار شده است. با دیدن حضرت شروع به ناسزا گفتن کرد درحالیکه حضرت جوابش را ندادند. زمانی که ناسزاگوییهای مرد شلم تمام شد، حضرت تبسم کرد و فرمود: به گمانم در این شهر غریبی؛ شاید امر بر تو مشتبه شده است؛ اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا میکنیم؛ و اگر جایی میخواهی بروی تو را راهنمایی کنیم؛ و اگر گرسنهای سیرت کنیم؛ و اگر ای، تو را بپوشانیم؛ و اگر محتاجی، بینیاز گردانیم؛ و اگر پناه میخواهی، پناهت دهیم؛ اگر بارت سنگین است، درآوردن آن به تو کمک کنم؛ و اگر به چیزی احتیاج داری، نیاز را برطرف کنیم. بارت را به خانه ما بیاور و تا وقتی در این شهر هستی میهمان ما باش. منزل ما بزرگ است و وسایل آسایش برای تو فراهم است.
زمانی که مرد شامی این سخنان حضرت را شنید گریه کرد و گفت: شهادت میدهم که تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد. تا الآن تو و پدرت محبوبترین خلق خدا در نظرم بودید ولی الآن محبوبترین خلق خدا برای من هستی.9
بخشش و کرم حضرت
دو بار و به نقل دیگر سه بار اموالش را تقسیم و در راه خدا انفاق کرد. حتی یکی از نعلین خویش را برای خود نداشت و نعل دیگر را انفاق کرد.10
آنقدر بخشش میکرد تا شخص نیازمند بینیاز میشد.11
گاه از اشخاصی پذیرایی میکرد که حتی آنان را نمیشناخت؛ بهویژه امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت. آنان را به خانه خود میبرد و به گرمی پذیرایی میکرد و به آنها لباس و مال میبخشید.12
اَنس میگوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و فرمود: برو تو آزادی!»
من با تعجب گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آنگاه شما او را آزاد میکنید؟!»
امام در پاسخم فرمود: خداوند متعال ما را یاد داده که: وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا»: ﻭ هنگامیکه ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﻭﺩ ﻮﻳﻨﺪ، ﺷﻤﺎ ﺩﺭﻭﺩﻯ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺎﺳﺦ ﺩﻫﻴﺪ.13
سپس امام فرمود: تحیت نیکو درباره او نیز آزادیاش بود».14
روزی امام مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت هر لقمهای که میخوردند، یکلقمه نیز جلوی آن میاندوختند.
مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا! اجازه دهید این حیوان را دور کنم.»
امام فرمود: نه رهایش کنید! من از خدا شرم میکنم که جانداری بهصورت من نگاه کند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم».15
پینوشت:
1. ارشاد مرحوم شیخ مفید، ج ۲، ص ۵
2. امالی مرحوم شیخ صدوق، ص ۲۴۴
3. همان
4. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۱۸۰
5. امالی مرحوم شیخ صدوق، ص ۲۴۴
6. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۱۸۰
7. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۵۲
8. همان
9. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص4 ۱۸
10. همان، ص ۱۸۰
11. همان، ص ۱۸۲
12. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۵۲
13. نساء، آیه ۸۶
14. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۱۸۰
15. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۵۲
همانطور که مراجع فرمودهاند کسى که روزۀ قضای ماه رمضان و همچنین روزۀ واجب دیگرى غیر از روزهی قضا دارد، نمىتواند روزهی مستحبى بگیرد.
سؤال: آیا کسى که براى بهجا آوردن روزۀ میتى اجیر شده، هم نمیتواند روزهی مستحبی بگیرد یا اینکه روزهی مستحبی از او صحیح است؟
پاسخ: کسى که براى بهجا آوردن روزۀ میتى اجیر شده، اگر روزۀ مستحبی بگیرد اشکال ندارد.
منبع: توضیح المسائل مراجع، جلد 1، ص 885، مسئله 1563؛ نشر دفتر انتشارات اسلامى قم، چاپ هشتم، 1424 ه ق
وقتی ملاک ایمان باشد، انتخابها دگرگون میشوند و ثروت و تمکنات دنیوی تنها ملاک انتخاب نخواهند بود.
ازدواج خدیجه سلام الله علیها با رسول خدا صلّی الله علیه و آله، بهترین نمونه برای انتخاب با ملاک ایمان است.
بهراستی ملاکهایی که امروزه برای ازدواج و انتخاب همسر بین ما انسانها مرسوم شده، چقدر با ملاکهای الهی و قرآنی سازگار است؟!
از منظر قرآن، رعایت جایگاه اجتماعی و تمکنات مالی رتبهاش بعد از ملاحظهی ایمان و اعتقاد همسر آینده است.
ملاک که ایمان باشد، حتی عبد و کنیز با ایمان، بهتر از مرد و زن حرّ بیایمان برای همسری خواهد بود:
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ
[با ن مشرک تا ایمان نیاوردهاند ازدواج نکنید؛ قطعاً کنیزى مؤمن بهتر از زنى مشرک است، هرچند شما را شیفته خود کند]
وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ
[و به مردان مشرک تا ایمان نیاوردهاند زن ندهید؛ قطعاً بردهاى مؤمن بهتر از مردى مشرک است، هرچند شما را شیفته خود کند]
(سوره بقره، آیه 221)
موسی (ع) با خضر (ع) همراه میشود و در طول این همراهی کارهای عجیبی از خضر میبیند.
ندانستن حکمت کارهایی که خضر (ع) انجام میدهد، موسی (ع) را به سرزنش خضر (ع) وامیدارد؛ در حالی اگر حکمت این کارها را از اول میدانست، هیچگاه او را سرزنش نمیکرد (سوره کهف، آیات 65 الی 82).
حکایت احوال انسان چقدر شبیه داستان ملاقات موسی علیهالسلام با خضر علیهالسلام است! آن زمان که مشاهدهی اتفاقات ناخوشایند روزگار، انسان را به مقدرات الهی بدبین میکند؛ و حالآنکه اگر نسبت به حکمت این اتفاقات آگاه بود، هرگز چنین نمیاندیشید.
کافیست خدا را خالق حکیمی بدانیم که تقدیراتش نسبت به عالم، بهترین و اصلحترین مقدرات است، هرچند ما نسبت به حکمت این مقدرات واقف نباشیم. اینجاست که راضی به تقدیراتش خواهیم بود.
کسى که روزۀ قضای ماه رمضان دارد، نمىتواند روزهی مستحبى بگیرد.
همچنین کسى که روزۀ واجب دیگرى غیر از روزهی قضا دارد، نمىتواند روزۀ مستحبى بگیرد.
بنابراین لازم است مکلف در طول سال و در روزهایی که روزه گرفتن در آن روزها مستحب است، نخست روزههای فوت شده از ماه مبارک رمضان و همچنین روزهای واجب دیگری که به خاطر امثال نذر کردن بر انسان واجب شده است را بگیرد و سپس بعد از برائت ذمهاش از روزههای واجب، میتواند نیت روزهی مستحبی نماید.
نکته: به نظر آیت الله شبیری زنجانی، هرچند کسى که روزۀ قضاى ماه رمضان یا بنا بر احتیاط روزۀ واجب دیگرى غیر ماه رمضان دارد نمىتواند روزۀ مستحبى بگیرد، ولی اگر به جهتى نتواند روزۀ واجب بگیرد ولى بتواند روزۀ مستحبى بگیرد، مثلًا اگر در سفر باشد و نذر کرده باشد که در آن سفر روزۀ مستحبى بگیرد، روزهی مستحبیاش صحیح است.
منبع: توضیح المسائل مراجع، جلد 1، ص 885 و 886، مسئله 1563؛ نشر دفتر انتشارات اسلامى قم، چاپ هشتم، 1424 ه ق
بدون اینکه نفعی به تو رسانده باشد، محبتش در دلت میافتد!
یا حتی بدون اینکه او را بشناسی، جاذبهاش تمام وجودت را فرامیگیرد!
معجزهی ایمان را میتوان در محبتهایی یافت که در دلمان نسبت به مؤمنان ایجاد میشود؛
هدایت قلبها که در دست خدا باشد، همین میشود:
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم: 96)
بهیقین، کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، [خداى] رحمان براى آنان [در دلها] محبتی قرار خواهد داد.
بزرگترین دشمن انسان که برای گمراه کردن او قسمخورده، شیطان است.
چه خوب که بدانیم شیطان از چه راههایی انسان را گمراه میکند تا در مقابل نفوذ این دشمن قسمخورده، آماده باشیم.
خداوند در ضمن حکایت ماجرای سرپیچی ابلیس از دستور پروردگار مبنی بر سجده کردن به آدم، راههای نفوذ شیطان را اینچنین بیان میفرماید:
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ» [1]
در این آیه، چهار طریق گمراه شدن انسان توسط شیطان بیان شده است:
1. وسوسه هاى باطل و خالى از حقیقتت، از راههای مختلف و متعدد
2. تحصیل مال از راه حرام یا به کار بستن مال حلال در معصیت
3. فرزندآوری از راه حرام یا عدم تربیت دینی فرزندان
4. صواب جلوه دادن خطا و حق جلوه دادن باطل.
[2]
[1] سوره اسراء، آیه 64: با آواز (و وسوسههاى باطل و خالى از حقیقتت) از ذریه آدم هر که را که مىتوانى گمراه و به معصیت وادار بکن و براى به راه انداختن آنان بهسوی معصیت به لشگریانت اعم از سوارهنظام و پیادهنظام دستور بده تا پیوسته بر سر آنان بزنند و (با وادار کردن آنان به تحصیل مال از راه حرام یا به کار بستن مال حلال در معصیت وادار کن و همچنین وادار کردن آنان به فرزندآوری از راه حرام یا عدم تربیت دینی فرزندان) در اموال و اولاد آنان مشارکت کن و (با صواب جلوه دادن خطا و حق جلوه دادن باطل در نظرشان) به آنان وعده (ی دروغین) بده.
[2] المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص 146؛ طباطبایى، محمدحسین، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، چاپ دوم، 1390 ه.ق.
یکی از اشتباهات بعضی از مؤمنین که قصد مسافرت در ماه مبارک رمضان را دارند، این است که تصور میکنند، چون قرار است قبل از ظهر به مسافرت بروند و روزهی آنها صحیح نخواهد بود، از همان ابتدا نیت روزه نمیکنند. درحالی این از نظر شرعی، خطا و اشتباه است. با این بیان که:
تا زمانی که انسان هنوز به مسافرت نرفته است و در وطن خود قرار دارد، باید قبل از اذان صبح نیت روزه نماید و آن روز را روزه بگیرد و فقط زمانی میتواند روزهی خود را افطار نماید که به قصد مسافرت از شهر خارج شود و حد ترخص را رد کرده باشد.
مطالب مرتبط:
فرق مسافت شرعی با حدّ ترخُّص
درباره این سایت